تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۱۹
کد مطلب : ۴۸۷۰
زندگی به سبک شهدا/ ۳
آخرین مأموریت + پوستر
به گزارش خبرنگار راهیان نور، سردار سرلشکر شهید یوسف رضا ابوالفتحی، فرمانده ناحیه انتظامی استان فارس از خانوادهای انقلابی و جهادگر وارد فضای جامعه شد؛ برادرش غلامرضا در عملیات «کربلای ۵» شربت وصل نوشید و یوسفرضا عزمش را برای دفاع از میهن بیش از پیش جزم کرد.
این شهید در بهار سال ۱۳۳۲ در روستای سکر آباد نهاوند در یک خانواده کشاورز به دنیا آمد. ۲ ساله بود که پدر و مادرش به خاطر اختلاف با ارباب ده ناگزیر به روستای شعبان کوچ کردند.
یوسف رضا مانند سایر کودکان روستا با رنج و سختی قد کشید و بزرگ شد. دوره ابتدایی را در این روستا گذراند و برای ادامه تحصیل به تهران آمد. در دبیرستانی که درس میخواند با فرزندان خانواده آیتالله پسندیده، برادر امام خمینی(ره) آشنا شد. همین آشنایی را چراغ راه زندگیاش قرار داد. او توانست با تلاش زیاد در دانشسرای تربیت معلم به تحصیلات عالیه خود ادامه دهد. آن دوران همزمان بود با اوج گیری انقلاب اسلامی مردم ایران بر علیه حکومت ستمگر پهلوی. او یکی از پیشتازان این مبارزه بزرگ و الهی بود.
مبارزه با ضد انقلاب
بعد از پیروزی انقلاب برای حراست از دستاوردهای آن وارد کمیته انقلاب اسلامی سابق شد. تلاش او در کمیته انقلاب اسلامی برای مقابله با توطئههای ضد انقلاب خیلی زود توانست شایستگیهایش را در فرماندهی نشان دهد.
چرخش سریع تحولات انقلاب از شورشها و خرابکاریهای ضد انقلاب در کردستان گرفته تا جنگ عراق علیه ایران به نمایندگی از دنیای ظلم وستم و مبارزه با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر و منافقین او را لحظهای آرام نمیگذاشت. آرام و قرار ظاهری او در روزهایی بود که به خاطر جراحتهای پی در پی روی تخت بیمارستان می گذراند.
سالها از دوران سخت مبارزات گذشته بود و ایران به یکی از باثباتترین کشورهای تبدیل شده بود و این نبود مگر در سایه جانفشانی و مجاهدات رزمندگان و سردارانی چون یوسف رضا ابوالفتحی.
تقویم یازدهم اسفند ۱۳۷۸را نشان میداد، فرمانده ناحیه انتظامی استان فارس، سردار یوسف رضا ابوالفتحی در روز عروسی پسرش محمد برای انجام ماموریت به یکی از مناطق استان فارس میرود. این آخرین ماموریت این سردار خستگیناپذیر است. بالگرد حامل او و همراهانش سقوط میکند و سردار یوسف رضا ابوالفتحی پس از ۲۰ سال تلاش و فداکاری در راه تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی به آرامش ابدی میرسد.
نام آسمانی
تك ضربه ای آرام به در اتاق خورد، آهسته در را باز كردم كسی نبود، ولي يك شاخه گل محمدي روی زمين افتاده بود. گل، گلبرگهايی به رنگ خون داشت. ناگهان نگاهم به روشنايي پشت درختها افتاد. نوري با صداي دلنشين به من گفت: «گلدسته خانم! آن شاخه گل مال توست و هديهاي براي تو است. آن را نگهدار». در همين لحظه از خواب بيدار شدم. زمانيكه خواب را براي همسرم تعريف كردم، او گفت:« خدا يك پسر به تو ميدهد، يك پسر قشنگ و خوشبو مثل گل محمدی». دقيقا چند ماه بعد، ۲ روز قبل از تولد فرزندم، همسرم به همراه پدرش به مشهد رفت. در آنجا نيز آقابزرگ خواب عجيبی ديد؛ او در عالم رويا مردی نوراني را مشاهده كرده بود كه كودكي را به او داده و گفته است:« نامش را يوسف رضا بگذار».
شهیدان غلامرضا و یوسفرضا ابوالفتحی
تبريك عيد
تابستان سال ۱۳۷۴ مردم تهران با كمبود وسيله نقليه برای مسافرت مواجه شدند. تعداد بسياري از همشهريان تهرانی در مقابل ترمينال غرب خسته و نااميد ايستاده بودند. زمانيكه سردار ابوالفتحی از ماجرا با خبرشد، سريعا خود را به ترمينال رساند، درست ساعت ۶ صبح بود، ايشان از اتوبوس های شركت واحد ، صنايع دفاع و نيروی انتظامي استفاده كرد، تا مردم را به مقصدشان برساند. ساعت ۳ صبح روز بعد سردار خسته اما با دلی شاد به خانه بازگشت. همه می دانستند كه اين كار وظيفه او نبود، ولي عشق به امنيت و آرامش ملت ايران او را به ياری مردم خواند. ايشان براي نيروهايشان نيز ارزش زيادی قائل بود به طوريكه يك سال عيد به دستور سردار به علت خلوت بودن شهر نيروهای يگان ويژه برای امنيت مردم در ميادين و چهارراهها مستقر شدند، شهید ابوالفتحي برای اينكه خستگی نيروها را بكاهد و در ضمن آنها را شاد نمايد هر روز با ماشين در يك مسير گشت میزد و به هر كدام از افراد نيروی انتظامي كه میرسيد عيد را تبريك گفته و هديه ای به او می داد. ايشان با اين كار قلب تمام زيردستانش را شاد نمود و اين بهترين تبريك برای افسران نيرو انتظامی تهران بزرگ بود.
مرد مبارزه
يوسفرضا از همان آغاز كودكی صدای زيبا و دلنشينی داشت، و هر سال عصر روز تاسوعا در روستای شعبان مرثيه شهادت حضرت ابوالفضل(ع) را میخواند. همه اهل روستا مداحی يوسف رضا را دوست داشتند. سالها گذشت و ابوالفتحی كه از همان آغاز كودكی جانش با حماسه حضرت عباس(ع) عجين شده بود، به مبارزه با كفر برخاست، او به شدت در مقابل منافقين رژيم ايستادگي میكرد، اما آنچنان در مقابل نيروهايش عطوفت داشت كه تمام مشكلات افراد تحت امرش را با سعه صدر بررسی نمود. و در صدد رفع آن برمیآمد. زمانی كه خبر شهادت يكی از يارانش را به او می دادند، بر چهره ابوالفتحی غم سنگينی مینشست. از«يوسف رضا» گفتن سخت است، اما من ميگويم، او از آغاز مبارزات امام (ره) به قيام عليه رژيم پهلوي پرداخت و سالها بعد نيز به حفاظت از انقلاب مشغول شد تا اينكه جانش را در طبق اخلاص نهاده و به دوست تقديم نمود.
شهادت را نصیب ما هم بگردان
سردار شهید یوسف رضا ابوالفتحی، فرمانده نیروی انتظامی استان فارس، در وصیتنامه خود نوشته است: «خدایا چرا من شرمنده درگاه توأم، چرا همه را به مهمانی دعوت میکنی، اما من بیچاره سعادت ندارم، تو خود خوب میدانی و آرزوی هرکسی را بهتر از خود او می دانی؛ خدایا قسم به خون شهیدان عزیزت حضرت عباس علمدار راه سعادت که همانا شهادت است نصیب ما هم بگردان؛ گناهکارم، در درگاه تو توبه میکنم الان احساس میکنم که دنیا با اسلام در جنگ است و فقط خون میتواند بر شمشیر پیروز شود».
برای دریافت پوستر در اندازه واقعی اینجا کلیک کنید
انتهای پیام/