تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۳۴
کد مطلب : ۱۱۲۳۹
رضایت
راوی: لیلا صمدی مادر شهید محمدرضا مهدیزاده طوسی
محمدرضا جلوی من را گرفت و گفت: «_ مادر! کمی صبرکن کارت دارم.»
بعد که ایستادیم ادامه داد: «_ تو رو به این امام رضا (ع) قسمت می دم ازم دل بکن؛ از من بگذر تا شهید بشم.»
گفتم: «_ نه مادرجان! امیدوارم هیچ کس آرزوی شهادت به دلش نمونه و هر کس این آرزو رو داره به اون برسه. اما شما هر وقت پیر شدی اشکالی نداره شهید بشی.» وقتی این حرف را گفتم محمدرضا خیلی خوشحال شد و رو به گنبد امام رضا (ع) کرد و گفت: «_ آقا! شنیدی که مادرم رضایت داد.» آن وقت با سرعت به طرف همسرش رفت و گفت: «_ مادرم در مقابل بارگاه امام رضا (ع)رضایت داد که من شهید بشم.»
خودم را به آنها رساندم و ادامه دادم: «_ من که نگفتم همین الان شهید بشی؛ گفتم هر وقت پیر شدی خدا شهادت رو نصیبت کنه.»
آن وقت همگی طرف سقاخانه به راه افتادیم.
راوی: لیلا صمدی مادر شهید محمدرضا مهدیزاده طوسی