کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

دستی که برای انگشتر عقیق از کتف درآمد!

15 خرداد 1393 ساعت 22:36

آزاده و جانباز دفاع مقدس گفت: 19 ماه درسلول انفرادی به متراژ یک و نود در 2 متر زندانی بودم که دو ماه به دو ماه درب این سلول باز نمی‌ شد و خوراک ما یک عدد نان ساندیویچی با یک چای بود.


به گزارش خبرنگار راهیان نور، امیر سرتیپ خلبان «غلامرضا یزد» آزاده و جانباز ارتشی در جنگ تحمیلی اظهار کرد: در دوران جنگ تحمیلی من خلبان شکاری F۵ در دزفول بودم، اواخر آبان در سال ۵۹ بود که من در یک ماموریت مشغول بمباران منطقه‌ی عراقی‌ها بودم.

وی ادامه داد: بلافاصله عراقی‌ها شروع به تیراندازی کردند که موشک اول و دومی که از سمت عراقی‌ها شلیک شد خورد به عقب هواپیما و هواپیما از حالت عادی خارج شد و من در حال سقوط بودم. تا من خواستم از منطقه خارج شوم موشک دیگری به زیر هواپیما اصابت کرد و هواپیما منفجر شد و من با صندلی به بیرون پرت شدم.

امیر یزد افزود: ناگهان چتر باز شد و من وسط سربازهای عراقی فرود آمدم و با برخورد خشن سربازهای عراقی مواجه شدم که با تفنگ‌ها و پاشنه تفنگ‌هایشان به قدری به دست‌های من ضربه زدند که دست راست من شکست و دست چپ من از شدت کشیدن این سربازها برای بیرون آوردن انگشتر عقیق از کتف درآمد.

وی تشریح کرد: حالم خیلی بد بود. با این وضعیت مرا به یکی از مناطق خودشان انتقال دادند. هرچه از من پرسیدند گفتم دست‌هایم درد شدیدی دارد و نمی‌توانم جواب شما را بدهم. آن‌ها به شدت با من برخورد کردند و من را با یک جیپ به سمت العماره بردند. آنجا دوباره بازجویی کردند و بعد من را به سازمان امنیتی اطلاعاتی خودشان منتقل کردند و چند ساعتی در یک اتاق کوچک نگه داشتند و از آنجا من را به یک خانه تیمی که ۵۰ نفر اسیر از نیروی زمینی ارتش در آنجا بودند، بردند.

این جانباز دفاع مقدس خاطرنشان کرد: بعد از ۱۹ ماه که من در سلول انفرادی به اندازه یک و نود در ۲ متر بود زندانی بودم و دو ماه به دو ماه درب این سلول را باز نمی‌کردند و خوراک ما یک عدد نان ساندویچی بود با یک چای. ما را به زندان ابوغریب انتقال دادند و حدود یک سال هم در آنجا بودم. بعد من را به زندان ابی وقاص بردند و تمام دوران اسارت در آنجا بودم و تا ۴ ساعت قبل از آزادی ما صلیب سرخ ما را ندیده بود.

امیر یزد در پایان اظهار کرد: تنها چیزی که ما را نگه داشته بود و به امید آن تمام سختی‌ها را تحمل می‌کردیم این بود که وقتی برگشتیم به ایران به امام راحل بگوییم ما به خاطر شما و رضایت شما سختی‌ها را تحمل کردیم و در این زمینه هم دشمن را شکست دادیم اما با شنیدن خبر رحلت امام بچه‌ها کنترل خود را از دست داده بودند و اگر مرحوم ابوترابی نبود شاید خیلی از بچه‌ها کشته می‌شدند اما با راهنمایی‌های ایشان که مدام در راهروها ما را آرام می‌کردند آن لحظات سخت و غیر قابل پذیرش گذشت.


کد مطلب: 3145

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/news/3145/دستی-انگشتر-عقیق-کتف-درآمد

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com