کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

در سالروز شهادت قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله(ص):

با شنيدن اسم "حاج اکبر زجاجي" ميخکوب شديم

14 اسفند 1398 ساعت 16:13

کاشان- راهیان نور-شهید زجاجی به عنوان جانشین معاون عملیاتی لشکر ۲۷ منصوب و به فعالیت پرداخت و در هشتم مردادماه 1362 به عنوان قائم مقام لشکر 27 محمد رسول اله (ص) منصوب شد و تا آخرین لحظه های زندگیش ، در این مسئولیت خطیر انجام وظیفه کرد.


به گزارش راهیان نور؛ شهید اکبر زجاجی در فروردین ماه 1338در خانواده ای مذهبی در کاشان به دنیا آمد . وی دوران ابتدایی را در دبستانهای شهید جهانی و سوزنچی گذراند و سال 1350 وارد دبیرستان امام خمینی (ره) فعلی شد . تحصیلاتش را در رشته نساجی در کاشان ادامه داد و بعد از آن وارد انستیتو تکنولوزی  شهر اصفهان شد که مصادف با انقلاب اسلامی بود.

شهید زجاجی که از زمان تحصیل در هنرستان با الفبای مبارزه و مسائل سیاسی آشنا شده بود به کاشان بازگشت و به مبارزات خود شدت بیشتری بخشید تا جائیکه یکی از روزها در درگیری خیابانی با مامورین منفور پهلوی از ناحیه گوش و نیمی از صورت آسیب دید.

با تعطیلی دانشکاه  به فرمان امام خمینی (ره) وشروع انقلاب فرهنگی،شهید زجاجی به جهاد سازندگی پیوست تا به روستائیان و کشاورزان کمک نماید .باشروع جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی با گروه شهید چمران عازم جبهه های جنوب شد مدتی در خرمشهر در کنار سایر همرزمان به مقابله با دشمن پرداخت و پس از مدتی در آبادان و از آن پس در جبهه های سوسنگرد با پایمردی به نبرد علیه دشمن ادامه داد.

 از طرف سپاه سوسنگرد فرماندهی گروهان به او پیشنهاد شد که نپذیرفت و راهی کردستان شد و به خاطر تجربیات ارزنده اش در جبهه های جنوب و نیز بهره گیری از هوش و استعداد نظامی خود،ظرف کمتر از یک ماه مسئولیت یکی از محورهای عملیاتی مریوان به او واگذار گردید و در مدتی که در کردستان بود از امکانات و ادوات نظامی ،بهترین و بیشترین استفاده را می برد .وی با عزمی جزم و اراده ای قوی در محور عملیاتی مریوان به ترسیم نیرو و ادوات و تجهیزات پرداخت و برای نخستین بار برنامه گشت و شناسایی را به اجرا درآورد و از این طریق ضربات مهلکی به ضد انقلاب وارد ساخت . زجاجی با اقدامهای سنجیده و معقول نظامی خود ، تحولی جدی و اساسی در محور عملیاتی خود پدید می آورد و از سر سوز و علاقه ، تا پای جان به مقابله به عوامل ضد انقلاب همت گمارد و در این ارتباط از هیچ تلاشی دریغ نکرد .

وی دو بار از جبهه های کردستان به جبهه های جنوب رفت و در لشکر 27 محمد رسول اله (ص) در عملیات شرکت نمود .در عملیات فتح المبین ،به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات ،مسئولیت شناسائی منطقه عملیاتی را به عهده گرفت و در عملیات رمضان به عنوان فرمانده گردان وارد عمل گردید .زجاجی که تا این زمان به عنوان یک بسیجی دلاور و نستوه در جبهه های نبرد انجام وظیفه می نمود ،در مهرماه 1361 به عضویت سپاه درآمد و با تجارب ارزشمندی که در طول مدت حضور در جبهه های مختلف اندوخته بود ،در مسئولیتهای مختلف منشا آثار ارزشمندی شد .

شهید زجاجی به عنوان جانشین معاون عملیاتی لشکر ۲۷ منصوب و به فعالیت پرداخت و در فروردین ۱۳۶۲ به مدت چهار ماه با مسئوولیت معاون عملیاتی لشکر انجام وظیفه نمود.هشتم مردادماه 1362 به عنوان قائم مقام لشکر 27 محمد رسول اله (ص) منصوب شد .  و تا آخرین لحظه های زندگیش ، در این مسئولیت خطیر انجام وظیفه کرد.

ازاین رو پاي صحبت یکی از يادگاران هشت سال ايثار و از خود گذشتگي نشستیم و از فرهنگ غني آن سال‌ها بهره‌اي بردیم  تا يادمان نرود آنچه نام شهدا را ماندگار کرد، نه چگونه جنگيدنشان، بلکه براي ديگران فدا شدنشان بود.
نوشته‌اي که مي‌خوانيد بیان خاطره‌اي از مرتضي رضاييان يکي از رزمندگان حاضر در عمليات غرور‌آفرين "خيبر" است.


چند روزي مي‌شد که عمليات شروع شده بود، ما کمي دير رسيده بوديم، اما از حال و هوای دو کوهه معلوم بود که وسعت عملیات و شدت درگیری اونقدر زياده که حالا حالاها مهمونيم.
 


 
دومین بارم بود که تو این عملیات به خط  مقدم می‌رفتم؛ خيبر عمليات سختي بود و بچه‌ها خيلي خسته و فرسوده شده بودن، يه شب یکی از فرماندهان اومد و گفت تو جزیره نیرو خیلی کمه شما هم اگه خدا بخواد تا فردا منتقل مي‌شيد عقب و نیروی تازه نفس جای شما رو مي‌گيره، بعدشم ادامه داد که می‌دونم خسته هستید، ولی امشب رو بايد یه کانال و جان پناه تو عرض جاده حفر کنید تا نیروی بعدی که مياد راحت‌تر مستقر بشه و از تيررس دشمن در امان باشه.
 
ما که تو اين چند روزه از شدت خمپاره‌های 60 دشمن به تنگ اومده بودیم، خوشحال شدیم که براي استراحت برمي‌گرديم عقب.

محل استقرارمون جوري بود که جاده‌های موازی و متقاطع، آب‌های جزیره رو تقسیم می‌کرد و خشکی‌ها رو بهم وصل می‌کرد، آب‌های جزیره عمق زیادی نداشت و منطقه مردابی و هور بود، نمی‌دونم جنس خاک جاده‌ها  از چی بود، ولی مثل سیمان و بتن سفت بود هر چی با بیلچه و کلنگ کوچکش می‌زدیم، زمين کنده نمي‌شد و حفر کانال پيش نمي‌رفت. از طرفي هم به فرماندمون قول داده بوديم تا صبح يه کانال تو عرض جاده برای سنگرگيري و حفاظت یگان بعدی حفر کنيم.

خسته و کوفته بوديم چند ساعتی شب از نيمه گذشته بود و ما مشغول کندن زمين بوديم،‌ تو اون تاريکي و سکوت خوف‌آور هور، صدای بیل و کلنگ کمی به بهمون دلداری می‌داد، آخه تعداد نيروهايي که اونجا بوديم به انگشتاي دست هم نمي‌رسيد.
 

یکدفعه با صدایی دست از حفاری برداشتیم و حواسمون رو جمع کردیم، یکی از برادران با علامت‌ شناسایی داد و جلو اومد، چهرش آشنا بود، به نظرم از بچه‌های ستاد لشکر بود، از ما پرسید چه می‌کنید و ما هم توضیح دادیم، خسته نباشید گفت و ازمون خواست تا تو يه کاري کمکش کنیم.

وقتی از ماموريتي که به عهدمون گذاشته بودن براش گفتيم، خنده‌ای کرد و گفت، ساده نباشيد تو اين موقعيت جزیره به این آسوني نیرو جابه‌جا نمیشه! پس الان بياين به من کمک کنيد و بقيه کارتون رو فردا انجام بديد. وقتي فکر کرديم ديديم راست مي‌گه خودمون هم با سختي و بدبختي تونسته بوديم براي عمليات وارد اين منطقه بشيم.

کاري که اون برادر از ما مي‌خواست اين بود که برای انتقال پيکر يک شهيد که جلوتر از خط مقدم و نزديک عراقيا جا مونده بود، بهش کمک کنیم. ما چند نفر هم که خسته و خواب‌آلوده بوديم از شنيدن اين حرف تعجب کرديم و از پذيرش حرفش امتناع کردیم.

اما اون رزمنده با زبون شيرين و نرمش موفق شد من و يک نفر ديگه رو راضي و با خودش همراه کنه، نمی‌دونم چرا باهاش همراه شدیم، آخه موقعيت منطقه طوري بود که امکان داشت اون يه نیروی نفوذی دشمن باشه و بخواد ما رو اسیر کنه یا بکشه، دليلمون هم براي اينکه همراهيش نکنيم قانع کننده بود! ولی در هر حال همراهش رفتیم.

کمی تو جاده به سمت عقب(سمت نیروهای خودی) برگشتیم، یه جاده فرعی و کم عرض بود که من تا اون موقع بهش دقت نکرده بودم و مستقیم به جاده دیگری که تقریبا با جاده محل استقرار ما موازی بود رسیدیم، از اونجا هم به سمت محل استقرار دشمن رفتیم.

جاده‌هاي جزیره، جاده‌های خاکی هستند با اختلاف یکی دو متر از سطح آب و با  کناره‌های شیب‌دار و بسیار لیز؛ اینجا هم با عمق بیشتر آب و ارتفاع جاده که حدود 3 متر از سطح آب بالاتر بود همون وضعیت رو داشت.

برای اینکه از سوي عراقيا شناسایی نشیم از کنار جاده حرکت می‌کردیم، فکر کنم 2 کیلومتر از خط مقدم جلوتر رفته بودیم که به یک پیکر شهید رسیدیم، که با حالت "چمباتمه"روي زمين افتاده بود و تقریبا بدنش سفت و خشک شده بود، تصورمون اين بود که سنگرش با آرپی‌جی یا 106، هدف گرفته شده بود.
 

یه برانکارد حمل مجروح با خودمون آورده بودیم، شهید رو روی اون گذاشتیم و سه نفری شروع  به حرکت کردیم، قبلا گفتم که حرکت تو عرض شیبدار کنار جاده و آب خیلی سخت بود، مجبور بودیم  یک نفر جلو و یه نفر پشت برانکارد رو بگيره، نفر سوم هم هواي پيکر شهيد رو داشت تا با غلط خوردن از روي برانکارد نيفته، وقتي هم که اون دو نفر خسته مي‌شدن نفر سوم جاشو با يکيشون عوض مي‌کرد.

تو اون خستگي، تاريکي و شیب‌ جاده يا شهید روی برانکارد می‌غلطید یا خودمون سُر و زمین می‌خوردیم، من هم که فقط یک نوجون دبیرستانی لاغر و ضعیف بودم و اين کار خیلی برام سخت بود.

پانصد يا هزار متر برگشته بودیم سمت نيروهاي خودي که از فرط خستگی گفتم ديگه شهيد رو همينجا بذاريم و بريم کمک بياريم، اما با کمي فکر فهميدم کمکي در کار نيست! بریده بودیم و نمی‌تونستیم با شهید برگردیم، تصمیم گرفتيم جنازه رو همونجا بذاريم، اما اون رزمنده به ما گفت که اين شهيد به هر نحوي شده بايد برگرده عقب و براي اينکه ما رو متقاعد کنه مجبور شد مهر سکوتشو بشکنه؛ اونجا بود که فهميديم پیکرشهیدی رو که حمل مي‌کنيم متعلق به "شهید اکبر زجاجی" قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله و معاون حاج ابراهيم همته و نباید پیکرش به دست دشمن بیفته.
 

با شنيدن اين اسم از تعجب میخکوب شده بودیم، موقع استراحت بین راه از اون برادر سوال کردیم، شهید زجاجی اونجا چه کار داشته اونم تنهايي؛ البته من قبلا حاج همت رو هم تو خط عملیات طلاییه ديده بودم، اما برام جالب بود که شهيد زجاجي اون موقع اونجا چه کار مي‌کرده؟

جريان اين بود که حاج اکبر برای شناسایی منطقه جلو رفته بود که متوجه میشه، تانک‌های عراقی قصد دارن نيروهاي ما رو دور بزنن و قیچی کنن، حاجی که براي شناسايي رفته بود جلو موضوع رو اطلاع مي‌ده، نيروي پشتيبان چند تانک رو تو محل ورودی جاده منهدم مي‌کنه و مسیر بسته مي‌شه، عراقی‌ها از همينجا متوجه حضور گشت شناسایی میشن و با زير آتيش گرفتن منطقه حاج اکبر رو به شهادت مي‌رسونن و اينطوري ميشه که منطقه عملياتي خيبر سکوي پرواز حاج اکبر زجاجي به معراج شد.

انتهای پیام/


 


کد مطلب: 15357

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/report/15357/شنيدن-اسم-حاج-اکبر-زجاجي-ميخکوب-شديم

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com