کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

شماره 18

خیابان های دوکوهه به پایان نمی رسند

27 ارديبهشت 1393 ساعت 20:29

ضمن تقدیر از نویسنده و هنرمند ارجمند، برادر عزیز آقای عابدساوجی، بدینوسیله از تمامی فرهیختگان، نویسندگان و هنرمندان گرامی دعوت می کنیم که ما را مفتخر به ارسال آثار خود به پایگاه ستاد مرکزی راهیان نور کشور نمایید. ضمنا آثار به نام خودتان چاپ خواهد شد.


خیابانهای دوکوهه به پایان نمی رسند! در صفحه 78کتاب عرشیان به خط(خاطرات محمد حسن شهرکی) می خوانیم: ((در یازدهم آذر ماه 1365 با سپاه محمد رسول الله (ص)که یکی از بزرگترین اعزام ها به مناطق عملیاتی بود عازم جبهه جنوب، پادگان دو کوهه شدم. در تقسیماتی که صورت گرفت سهم گردان مقداد شدم. دراین زمان باز هم به عنوان تیر بارچی خدمت می کردم و برادری به نام حسین مرادی دانا، از نیروهای ویژه ناحیه 3 ،کمک تیر بارچی بود. چون تیر بار چی بودم و حرکت و جابجایی برایم ممکن نبود مسئولیتی قبول نکرده بودم. فرمانده گروهان به فرمانده دسته، نوروزی گفته بود در کارها با برادر شهرکی مشورت کن. و ایشان هم در موارد مختلف مرا طرف مشورت قرارمی داد، به سوابقی که در منطقه داشتم مطلع بودند. به دستور فرمانده گروهان شروع کردیم به تمرین و آموزش انواع عملیات رزمی. از راهپیمایی شبانه تا عملیات خشم!. عملیات خشم نوعی رزم شبانه بود که از همان شروع تمرین همراه بود با عملیات رزم حقیقی، از جمله تیر اندازی به هدف، انداختن نارنجک به طرف دشمن فرضی، منفجر کردن مین و خیلی کارهای واقعی دیگر. در این نوع تمرینات، رزمندگانی که تازه وارد بودند با نحوه عملیات واقعی آشنا می شدند و ترس شان می ریخت. در نتیجه واقعی بودن تیر اندازی ها و انهدام مواضع، تعدادی مجروح می شدند و حتی امکان داشت تعدادی جان خود را از دست بدهند. معمولا" رزم خشم، در نیروهای سپاه و بسیج رایج بود. کلیه گردان های رزمی لشگر 27حضرت محمد رسول الله، در دشت پهناور کرخه مستقر بودند و هر شب به نوبت تعدادی از گردانها رزم خشم را اجرا می کردند. با وجود آن همه سرو صدا و در گیری های تمرینی، امکان خواب شبانه از همه نیروها سلب می شد. روزها هم گرما با درجه بالا اذیت می کرد و استراحت را مشکل می کرد)). بهار سال پیش را من و شهرکی روی صندلی های پارک ایثار فاز یک اندیشه سر کرده بودیم. او از جبهه و نبرد گفته بود و من یادداشت کرده بودم. هر وقت احساس می کردیم خسته شده ایم به خانه زنگ می زد و یکی از نوه هایش، با زنبیلی که فلاسک چای و قند و لیوان درونش بود از راه می رسید. خانه شان همان نزدیکی ها بود. می گفت: در خانه هم می توانیم بنشینیم و حرف بزنیم. می گفتم، من هوا و فضای پارک را ترجیح می دهم چون دیواری ندارد که باعث اسارت فکر و روح بشود. خیلی از افراد دنیای کوچکی دارند! چون دنیا را به اندازه وسعت نگاهشان تصور می کنند. وقتی از دریچه کائنات به خلقت نگاه کنیم به بزرگی و عظمت خداوند هم پی می بریم. از گوشه گوشه پادگان دوکوهه خاطراتی داشتم بدون آنکه حتی لحظه ای وارد آنجا شده باشم. این را مطمئن نیستم ولی تصور می کردم هیچکس به اندازه من شوق و عجله برای دیدن این مکان ندارد. اتوبوس برای کنترل برگ مأموریت جلوی در توقف کرد. هوا گرم بود و مقدار زیادی از وقت را هم ازدست داده بودیم. از روی کم حوصلگی به نگهبان ها اعتراض کردیم همین باعث شد زودتر روانه مان کردند. محوطه سمت چپ گل کاری شده وسبز بود اما سمت راست که منتهی میشد به خط راه آهن و جاده اندیمشک فاقد هرگونه فضای سبز بود. ادوات جنگی به غنیمت گرفته شده در جاهای مختلف بخصوص روی سکوها قرار داده شده بود تا در معرض دید باشند. اتوبوسهایی که از نقاط مختلف کشور آمده بودند، زائران را صلوات گویان پیاده می کردند. راوی گروه، حسنی شرح می داد: پادگان دوکوهه مقر اصلی لشگر محمد رسول الله (ص) و لشگر 10(اوایل تیپ بوده) سیدالشّهدا بود. ساختمان های پشتی هر کدام مخصوص یکی از گردانهای مقداد، مالک اشتر، انصار رسول و... بوده است. دو تن از فرماندهان که در دوکوهه بودند در اثر رشادت وجانبازیهای خود به اسطوره تبدیل شدند. این دوتن، شهید حاج ابراهیم همت و حاج احمد متوسلیان بودند. بیشتر افرادی که به جبهه جنوب اعزام می شدند از این پادگان خاطراتی دارند. بخصوص از حسینیه که محل تجمع نیایش کنندگان پروردگار، و ذاکرین اهل بیت بودند. در تابلویی که عکس شهید همت رویش بود نوشته شده: ((آهای رفیق، درس نخوانی مدیون شهدایی)). اگر روزهای متوالی در جای جای پادگان دوکوهه بگردی و خوشه خوشه معرفت جمع کنی بازهم وقت کم می آوری!. به مقر گردان تخریب رسیدیم. بچه های گروه اطلاعات و شناسایی در فرصتهای مقتضی ، بخصوص نزدیکی های عملیات، مناطقی را که دشمن در آن مستقر بود شناسایی می کردند و در اختیار گروه تخریب (خنثی کننده مین) قرار می دادند تا آنها منطقه را مین روبی کنند تا در شب عملیات به مانعی بر نخورند مبدا دچار مشکل بشوند. بچه های گروه تخریب در اطراف محل استقرار خود گودالهایی را کنده بودند و شبها درون آنها رفته به مناجات با خدا و ائمه اطهار مشغول می شدند. می گویند: یکبار در حین پیشروی در عملیات، نیروها به سیم خاردار برخورد کردند متوجه شدند سیم چین را فراموش کرده اند. حاج قاسم اصغری، جانشین فرمانده گردان تخریب لشگر سید الشهدا خود را روی سیم خاردار انداخت وقسم می داد که از روی من عبور کنید. اول نیروها ممانعت می کردند و رد نمی شدند اما وقتی قسمشان داده بود عبور کرده و وارد عملیات شده بودند. می گفتند بعد از آن هرگز کسی او را لخت ندید چون سیم خار دار بدنش را سوراخ سوراخ کرده بود. حاج قاسم بعدها وقتی در حال خنثی کردن مین وال میری (شبیه قوطی کنسرو) بوده، مین منفجر و او را به شهادت رسانده بود. روی تابلویی نوشته بود: بیا دل به دریا بزن شک نکن. درختی داخل پادگان روئیده بود. عده ای می گفتند زالزالک است ولی بقیه اعتقاد داشتند کُنارک است همان درختی که میوه اش را در آبگوشت می ریزند خیلی خوشمزه میشود. درختی که مخصوص بنادر جنوب است. در گوشه ای نوشته ام، خیابانهای دوکوهه به پایان نمی رسد!. یادم نیست این جمله را از خودم نوشته ام یا جایی دیده و یادداشت کرده ام. در هر حال جمله تامل برانگیزی است. دو کوهه در زمان قبل از انقلاب به خاطر گرمای بیش از اندازه، تبدیل شده بود به تبعید گاه نظامیانی که مورد خشم فرمانده هان قرار می گرفتند. دارای زمین صبحگاهی است که می گویند حاج احمد بعد از مراسم صبحگاه پانزده دور افراد را دور آن می دوانید. عقیده داشت: یک رزمنده باید آمادگی و نیروی بدنی مناسب داشته باشد تا بتواند در برابر دشمن مقاومت کند. نباید تصور شود دوکوهه پادگانی فقط مردانه است. تابلوهای فراوانی در گوشه و کنار نصب شده و تصاویری از بانوان در آن نقش بسته و شرح حالی از آنهاست که در چه سن؟ کجا وچگونه به شهادت رسیده اند: 1- شهیده طاهره هاشمی 2- = = ناهید فاتحی کرجو 3- = = فهیمه سیاری 4- = = فاطمه نیک 5- = = ربابه کمالی 6- = = محبوبه دانش آشتیانی در تاریخ 1340 در تهران متولد و در سال 1357در میدان ژاله به شهادت رسید. در سال 1360نامزد و پدرش در ماجرای هفتم تیر به شهادت رسیدند. با اینکه پادگان دوکوهه یکی از مناطق محروم به حساب می آمده، اما در دوران دفاع مقدس مجهز به تلگراف و خدمات عمومی و حمام و آرایشگاه برای بالا بردن روحیه رزمندگان شده بود. مقر گردان تخریب را از سایر قسمتهای لشگر جدا کرده بودند تا در آرامش کامل باشند چون باید تمرکز کافی برای خنثی کردن مین داشته باشند. کبوترها کبوترها نگاهی زیر پا گاهی اسیران قفسها را...


کد مطلب: 2969

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/note/2969/خیابان-های-دوکوهه-پایان-نمی-رسند

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com