کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

شعر دفاع مقدس

پنجشنبه

لیلا تقوی مطلق

20 خرداد 1395 ساعت 7:29


سال های سال دایم می کشیدم انتظارت را
خواب می دیدم همیشه چشم های بی قرارت را
تا که یک روز آمدی بر دوش گلپوش رفیقانت
می گرفتی هی سراغ صندلی چرخدارت را
روی موهایت شکوه صد شب مهتات پیدا بود
زیر چشمت چند خطی نامه، شرح روزگارت را
با غروری خاص، روی آب و باران منعکس می کرد
بعد هم آیینه ها تصدیق کردند اقتدارت را
مثل روزی که به دنیا آمدی گل ها به من گفتند
با زبان بی زبانی دسته جمعی این عبارت را :
دیدی آمد از سفر تا خانه را شادی بپوشاند
تا بشوید از وجود مادرش رنج و مرارت را؟
مدتی اما صدای سرفه ات هر شب مرا لرزاند
در دلم نذر تو می کردم دعا، سفره، زیارت را
گرچه می خندیدی اما طول روز احساس می کردم
گریه کردی پهنه ی سجاده ی شب زنده دارت را
آسمان آخر شهادت داد یک شب بر دعایت
عاقبت کردی پسر با آن همه اصرار، کارت را
پنجشنبه می رسد از راه و من بسیار دلتنگم
بازهم باید ببوسم جای تو سنگ مزارت را

منبع: کتاب "امواج ارغوانی "

► دانلود (نمایش در تلفن همراه)


کد مطلب: 7179

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/news/7179/پنجشنبه

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com