کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

مدافع حرم/ ۱

وقتی پدر در شهادت فرزندش خدا را شکر کرد

4 فروردين 1394 ساعت 15:21

اهواز- جهاد رسانه‌ای شهید رهبر- شهید جبار دریساوی از دلیرمردان خوزستانی در جنگ با یزدیان زمان و دفاع از حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) به شهادت رسید.



به گزارش خبرنگار راهیان نور، پس از حملات تروریستی گروه‌های تکفیری به ویژه داعش به شهرهای سوریه، آزادمردانی از جنس غیرت و مردانگی از سراسر دنیا به این کشور عزیمت کردند تا از حرمین مطهر حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) دفاع کنند.

یکی از این دلیرمردان، شهید جبار دریساوی است که در دفاع از حرم زینبی به دست تکفیری‌های داعشی در سوریه به شهادت رسید، به منظور آشنایی بیشتر با این دلیرمرد خوزستانی به سراغ خانواده‌اش رفتیم، ماحصل این دیدار را در چند بخش منتشر خواهیم کرد که در بخش نخست صحبت‌های پدر بزرگوار شهید را تقدیم جویندگان طریق ایثار و شهادت می‌کنیم:


سیلی خوردن به خاطر حضور در راهپیمایی


پدر شهید می‌گوید: جبار در ۱۴ خرداد ماه سال ۱۳۵۰ به عنوان چهارمین فرزند خانواده در آبادان دیده به جهان گشود از همان دوران کودکی روحیه انقلابی داشت، کلاس پنجم که بود در برخی روزها از مدرسه که تعطیل می‌شد به خانه نمی‌آمد بلکه در تظاهرات شرکت می‌کرد.

وی در ادامه به بیان خاطره‌ای از حضور فرزند شهیدش در مبارزات مردمی می‌ پردازد و ادامه می‌دهد: یکی از همسایه‌های ما که راننده تاکسی بود یک روز به صورت تصادفی جبار را در تظاهرات می‌بیند متوجه می‌شود که ماموران قصد دستگیری شرکت کنندگان در تظاهرات را دارند از ماشین پیاده می‌شود یک سیلی به گوش جبار می‌زند و او را سوار ماشینش می‌کند و به خانه می‌آورد، بعد از چند روز برای معذرت خواهی به منزل ما آمد در صورتی که ما از این موضوع بی خبر بودیم.

می‌خواهم گمنام باشم

دریساوی اضافه می‌کند: در زمان جنگ به شهر شیبان مهاجرت کردیم، در این منطقه یک پایگاه مقاومت بسیج به نام حر راه اندازی شد که با راه‌اندازی این پایگاه جبهه رفتن جبار آغاز شد در حالی که سنش ۱۴ سال بیشتر نبود.

با راه‌اندازی پایگاه مقاومت در شیبان بچه‌های محل در مسجد گرد هم می‌آمدند و فعالیت‌های زیادی انجام می‌دادند و برخی نیز به جبهه اعزام می‌شدند.

پدر شهید دریساوی در ادامه درباره خصوصیات اخلاقی فرزندش شهیدش نیز می‌گوید: از همان دوران نوجوانی از قرآن و اسلام برای ما صحبت می‌کرد، به دلیل اینکه خودش به حضور در جبهه علاقه داشت، ما نیز هیجگاه جلوی او را نمی‌گرفتیم، همیشه به مادرش می‌گفت: می‌خواهم گمنام باشم.


شهیدی که همیشه می‌خندید

رفتارش با من و مادر، همسر و فرزندانش خیلی خوب بود، همیشه با حرف‌های خوب و خوشرویی با همه صحبت می‌کرد و خنده رو بود.

پدر شهید دریساوی بیان می‌کند: روزی که خبر شهادتش را آوردند من در بانک بودم، مادرش زنگ زد و گفت چه خبر شده است؟ یکی با مصطفی (برادر شهید) تماس گرفت او به سرش زد و از خانه بیرون رفت، من با این حرف مادرش متوجه شدم که برای جبار اتفاقی افتاده است.


وقتی خبر شهادتش را شنیدم خوشحال شدم زیرا در راهی که خودش انتخاب کرده بود به شهادت رسید، وقتی که فرمانده جبار برای دیدن ما آمد به او گفتیم من و ۲ پسر دیگرم آماده‌ایم که برای جنگ با داعش همراه شما بیاییم.

وی در پایان گفت: از خدا می‌خواهم که مدافعان حرم را در جنگ با یزیدیان زمان پیروز شوند و با پیروزی به خانه‌های خود بازگردند و اگر شهید هم شوند افتخاری برای همه مسلمانان جهان هستند.

انتهای پیام/


کد مطلب: 4687

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/news/4687/وقتی-پدر-شهادت-فرزندش-خدا-شکر

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com