کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

خبرنگار مستقر در یادمان؛

لحظاتی با یک زائر راهیان نور در یادمان دالانی

31 مرداد 1393 ساعت 15:02

یادمان دالانی-خبرنگارجهاد رسانه ای شهید رهبر- نسیم ملایمی که از این ارتفاعات می وزد از پیکر شهدای گمنام و مفقود الاثر زیادی عبور می کند....



به گزارش خبرنگار راهیان نور
، انگار از دل هزاران شهید عبور کرده و در ایستگاه های بهشت، لختی درنگ کرده است.

خانواده ای کوچک با دل های بزرگ که وارد یادمان دالانی شدند، برایشان روایت کردند و آنها چشمشان خیس آب غیرت شد و زمزمه راویان راهیان نور در گوششان می پیچید که به آنها می گفتند که کربلا همچنان جاری است، از عاشورای 61 هجری تا امروز و فردا و...


بیش از 1700 کیلومتر خستگی و سختی راه را از بیرجند تا کردستان به جان خریده تا لحظاتی خود را در معرض وزش شمیم شیدایی ارتفاعات منطقه عملیاتی والفجر 10 قرار دهد.

مرد خانواده مدام می گفت کاش مرا نیز به خیل شهیدان راهی بود و حسرت می خورد که چرا از قافله جا مانده است.

و من هم مثل همه خادمان شهدا نجوا می کردم که زمان ما را از قافله کربلا دور داشته است، اما هنوز می توان آن گونه که سید شهیدان اهل قلم خواست، بخواهیم " کربلا ما را نیز در خیل شهیدان بپذیر"

آرام آرام سراغش رفتم تا ببینم چرا این همه راه را تا شهرستان سروآباد، روستای دزلی، به "یادمان دالانی" آمده است؟

نگاهم کرد، نگاهش کردم.
گفت: من علی اکبر زرینی، کارمند بانک ملی هستم. از بیرجند آمده ام و از اهالی قائن هستم و برای اولین بار از مرخصی سالانه خود استفاده کرده ام.

پرسیدم چرا از فرصت ترخیص برای رفتن به شمال استفاده نکردی؟ چرا راهیان نور؟؟

گفت: آمده ام تا فداکاری های و رشادت های رزمندگان آشنا شوم و اکنون که در اینجا هستم به عظمت کار شهدا و رزمندگان اسلام والبته مظلومیت آنها پی می برم که چه کارها بزرگی انجام دادند.

علی اکبر زرینی بوسه ای از گونه کودک خود گرفت و ادامه داد: خودم تنها نیامدم، همسر و فرزند ۷ ماهه خودم را هم به همراه آوردم تا با فرهنگ دفاع مقدس و شهدا آشنا شوند.

وی از حال و هوای یادمان پُرحماسه ی دالانی گفت: نسیم ملایمی که از این ارتفاعات می وزد از پیکر شهدای گمنام و مفقود الاثر زیادی عبور می کند، وقتی به مشام آدم می خورد یاد عزت، امنیت و آرامش امروز می افتم که مرهون خون چه کسانی است.

از این پاسخ حال کردم. چشمانم نمناک شد. نمی پر از حیرت، پر از حسرت، انگار چیزی را وسط این حرف ها جا گذاشته ، شاید رد پایم را. شاید گناهانم را، شاید آرزوهای دور و درازم را، شاید کودکی ام را، و شاید دلم را. چه روزهای خوبی است روزهای خوب خادمی برای شهدا در راهیان نور.

روزهایی است که تو هم مثل شهیدان پر از نور خدا زندگی می کنی، روزهایی که به مرگ می خندی، روزهای زندگی در راهیان نور ایامی است که مدام در پی زیارت اولیاء الله بوده ای.

خانواده علی اکبر زرینی پس از بازدید و زیارت و خلوت با شهدا از یادمان دالانی دل کندند و عازم شهر مریوان، دیار حاج احمد متوسلیان و منطقه عملیاتی عملیات والفجر4 و 9 شدند.

وی می گفت: در یک هفته ای که در اینجا هستیم از یادمان های کردستان بازدید کرده و پس از بازگشت از این سفر معنوی به دوستان و همکارانم خواهم گفت که چه لذت بخش و روحیه آفرین است حضور در راهیان نور و تجدید میثاق با شهدا، آنها که رفتند تا ما بمانیم و من با این روحیه به استقبال خدمت به مردم در محل کار خود می روم.

وی در پایان این گفت و گو گفت: توصیه می کنم که مردم مومن ولایت مدار ایران اسلامی برای یک بار هم که شده از این مناطق دیدن کنند.

وداع کرد و در حال دور شدن از ما گفت: دلم تنگ می شود، برای این خاک، برای این کوه ها، برای این سنگرها و این همه مظلومیت، برای صخره ای که هنوز رد خمپاره ها بر آن جا مانده. برای ترکش هایی که زنگ زده بودند و برای آسمان مردانی که سالها بود در ملکوت گم شده بودند.


کد مطلب: 3571

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/news/3571/لحظاتی-یک-زائر-راهیان-نور-یادمان-دالانی

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com