مقام معظم رهبری (مدظله العالی) | آن‌ها [امریکاییها]، یک جنگ فرهنگی راه انداختند که دفاع مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم راهیان نور را راه انداخت. ۱۳۹۷/۰۵/۲۲ | راهیان نور کار بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | راهیان نور یک فنّاوری جدید برای استفاده‌ی از معدن تمام‌نشدنی سالهای دفاع مقدّس است، معنایش این است که همه‌ی کشور باید از این استفاده کند و قدر آن را بداند. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | این حرکت راهیان نور را مغتنم بشمرید. ۱۳۹۳/۰۱/۰۶ | راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی یک سنت حسنه به منظور پیشگیری از دو آسیب «فراموشی» و «تحریف» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | «راهیان نور»، بحمدالله این حرکت موفّق -که چند سالی است در کشور راه افتاده و روز‌به‌روز بحمدالله توسعه پیدا کرده است- یکی از جلوه‌های پاسداشت دوران دفاع مقدّس است. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ | من از این حرکت راهیان نور -که چند سال است بحمدالله روزبه‌روز هم در کشور توسعه پیدا کرده- بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | نکته‌ی اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور، ایجاد زمینه برای «زیارت با معرفت» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | آنچه مهم است این است که ملت ایران این مقطع تاریخی حساس دفاع مقدس را هرگز فراموش نکند و سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرید. این آمدنها، این اظهار ارادتها، این یادبود گرفتنها، کمک میکند به اینکه این یادها در ذهنها زنده بماند. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | مردم کشور، این سنت بسیار ستودنی [راهیان نور] را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه -بخصوص در ایام اول سال- زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | برای من مایه‌ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه‌ی عشاق دل‌باخته‌ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. ۱۳۸۵/۰۱/۰۵
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) | آن‌ها [امریکاییها]، یک جنگ فرهنگی راه انداختند که دفاع مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم راهیان نور را راه انداخت. ۱۳۹۷/۰۵/۲۲ | راهیان نور کار بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | راهیان نور یک فنّاوری جدید برای استفاده‌ی از معدن تمام‌نشدنی سالهای دفاع مقدّس است، معنایش این است که همه‌ی کشور باید از این استفاده کند و قدر آن را بداند. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | این حرکت راهیان نور را مغتنم بشمرید. ۱۳۹۳/۰۱/۰۶ | راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی یک سنت حسنه به منظور پیشگیری از دو آسیب «فراموشی» و «تحریف» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | «راهیان نور»، بحمدالله این حرکت موفّق -که چند سالی است در کشور راه افتاده و روز‌به‌روز بحمدالله توسعه پیدا کرده است- یکی از جلوه‌های پاسداشت دوران دفاع مقدّس است. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ | من از این حرکت راهیان نور -که چند سال است بحمدالله روزبه‌روز هم در کشور توسعه پیدا کرده- بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | نکته‌ی اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور، ایجاد زمینه برای «زیارت با معرفت» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | آنچه مهم است این است که ملت ایران این مقطع تاریخی حساس دفاع مقدس را هرگز فراموش نکند و سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرید. این آمدنها، این اظهار ارادتها، این یادبود گرفتنها، کمک میکند به اینکه این یادها در ذهنها زنده بماند. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | مردم کشور، این سنت بسیار ستودنی [راهیان نور] را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه -بخصوص در ایام اول سال- زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | برای من مایه‌ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه‌ی عشاق دل‌باخته‌ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. ۱۳۸۵/۰۱/۰۵
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) | آن‌ها [امریکاییها]، یک جنگ فرهنگی راه انداختند که دفاع مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم راهیان نور را راه انداخت. ۱۳۹۷/۰۵/۲۲ | راهیان نور کار بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | راهیان نور یک فنّاوری جدید برای استفاده‌ی از معدن تمام‌نشدنی سالهای دفاع مقدّس است، معنایش این است که همه‌ی کشور باید از این استفاده کند و قدر آن را بداند. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | این حرکت راهیان نور را مغتنم بشمرید. ۱۳۹۳/۰۱/۰۶ | راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی یک سنت حسنه به منظور پیشگیری از دو آسیب «فراموشی» و «تحریف» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | «راهیان نور»، بحمدالله این حرکت موفّق -که چند سالی است در کشور راه افتاده و روز‌به‌روز بحمدالله توسعه پیدا کرده است- یکی از جلوه‌های پاسداشت دوران دفاع مقدّس است. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ | من از این حرکت راهیان نور -که چند سال است بحمدالله روزبه‌روز هم در کشور توسعه پیدا کرده- بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | نکته‌ی اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور، ایجاد زمینه برای «زیارت با معرفت» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | آنچه مهم است این است که ملت ایران این مقطع تاریخی حساس دفاع مقدس را هرگز فراموش نکند و سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرید. این آمدنها، این اظهار ارادتها، این یادبود گرفتنها، کمک میکند به اینکه این یادها در ذهنها زنده بماند. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | مردم کشور، این سنت بسیار ستودنی [راهیان نور] را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه -بخصوص در ایام اول سال- زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | برای من مایه‌ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه‌ی عشاق دل‌باخته‌ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. ۱۳۸۵/۰۱/۰۵
۰
تاریخ انتشار
دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۶
کد مطلب : ۵۹۶
با دانشجويان در مناطق عملياتي شمال‌غرب

گزارش يك سفر به سرزمين‌ لاله‌ها و مجاهدت‌هاي خاموش

گزارش يك سفر به سرزمين‌ لاله‌ها و مجاهدت‌هاي خاموش
*** روز اول- قزوین


هر يك از دانشجویان در نقطه نقطه گلزار شهدا براي شهيدي ادای احترام می‌کردند. در نهايت نيز تمامي‌شان بر سر مزار شهید «عباس بابایی» گردهم آمدند تا سفرشان را با ياد او آغاز كنند.



عقربه‌هاي ساعت، ۱۰ صبح را نشان مي‌داد. دو دستگاه اتوبوس كه يكي از آنها به دانشجويان دختر و ديگري به دانشجويان پسر اختصاص داشت به همراه روحانی خواهر و برادر از گلزار به سمت غرب كشور به راه افتادند.



قلي‌پور از جانبازان قطع نخاعی استان قزوين، راوی مهربان کاروان ما بود. در طول مسير برایمان از جنگیدن در کردستان می‌گفت و اینکه به محض پیروزی انقلاب اسلامي، بسیاری از گروهک‌ها در کردستان مدعی شده بودند و سهم‌خواهي مي‌كردند و هر يك از گروهكها درصدد تبدیل استانهاي كرد زبان به یک کشور خودمختار برآمده بودند اما جوانان غیور ایران در این عملیات ۲۶ روز گرسنگی و تشنگی را تحمل کردند و نتيجه تحمل اين سختي‌ها فروکش کردن شرارت‌های ضدانقلاب بود و اگر جوانان امروز هم بخواهند می‌توانند اینگونه باشند.



*** سنندج- تپه الله اکبر


تاکستان، آوج، رزن و همدان از جمله شهرهايي بودند كه آنها را پشت سر گذاشتیم و پس از طی کردن ۶۰۰ کیلومتر راه، به سنندج رسیدیم. از آنجا راهی «تپه‌الله اکبر» در جنوب شرقی شهر سنندج شدیم.



راوی که لهجه کردی و لباس محلی به تن داشت برایمان از زادگاهش می‌گفت و اینکه اگر جنگ برای دیگر شهرهای ایران ۸ سال طول کشیده بود، برای کردستان ۱۰ سال به طول انجاميده بود چرا که دو سال پیش از آغاز جنگ تحمیلی، کردستان با منافقان و مدعیان قدرت می‌جنگید. معتقد بود كه «تپه الله‌اکبر» از محورهای اصلی عملیات آزادسازی سنندج از دست ضدانقلاب در بهار ۵۹ بوده است، چرا كه مشرف به شهر و محل تامین آب شرب ساکنان آن بود.



با پایان یافتن سخنان راوی دانشجویان به دورش حلقه زدند تا پاسخ سئوالاتشان را از او بگیرند. يكي از دانشجويان که از راوی دست نوشته گرفته بود، می‌گفت: اینان برای من از هنرپیشه و فوتبالیست مهمتر وهنرمندتر و پهلوان واقعی هستند.


در این میان دختربچه‌ای چهار یا پنج ساله که از تهران به كردستان آمده بود، توجه همه را به خود جلب کرد چرا كه روي پيراهن سفيدش تصويري دانشمند شهيد «مصطفي احمدی روشن» نقش بسته بود. همين باعث شد تا هر يك از دانشجويان براي عكس گرفتن به همراه او با يكديگر رقابت كنند.



*** یادمان شهدای گمنام سنندج- باشگاه افسران


در ادامه سفر به سمت یادمان شهدای گمنام کردستان در «باشگاه افسران» شهر سنندج حرکت کردیم. از پله‌ها كه بالا مي‌رفتيم عکس شهدای کردستان و فرماندهان شهيدي چون ابراهيم همت، محمود کاوه، محمد بروجردی و عثمان فرشته دانشجويان را به حال و هواي دوران دفاع مقدس برد.



زیر طاق آبی رنگ یادمان که بر بالای تپه‌ای در سنندج قرار داشت. قبور هفت تن از شهدای «باشگاه افسران» كه در نبرد آزادسازی سنندج به شهادت رسيده بودند قرار داشت كه پنج تن از آنها گمنام بودند.



به گفته راویان در واقعه آزادسازی سنندج حدود ۴۰ تا ۵۰ نفر از رزمندگان و پیشمرگان کرد مسلمان به مدت ۲۲ روز در محاصره به سر برده و مقابل یورش ضدانقلاب ایستادگی کرده بودند تا اینکه نیروهای اسلام به آنجا رسیده و باشگاه را از محاصره خارج مي‌كنند. پیشمرگان کرد مسلمان آن دسته از بومياني بودند که به یاری امام و انقلاب شتافته بودند.



پس از بازدید از نمایشگاه عکس بمباران شیمیایی شهر «حلبچه» كه با عنوان «هیروشیمای کردستان» در محوطه واقع شده بود دانشجويان نماز جماعت مغرب و عشاء را بر بلندای همان تپه در جوار لاله‌های غیور کردستان اقامه كردند.


پس از اقامه نماز به سمت محل برگزاری رزمایش « مردان آسماني» به راه افتادیم.در طول مسیر، «خدادادی» از راویان کردستان که به گفته خودش در زمان جنگ، فرمانده سه گردان بوده برایمان صحبت کرد.



*** رزمایش دفاع مقدس در کردستان


به محل برگزاری رزمایش که رسیدیم سیل عظیمی از جمعیت، شاید از شهرهای مختلف کردستان و جمعیتی هم از کاروان‌های راهیان نور استان‌های مختلف مثل اصفهان، تهران و خوزستان به تماشا ایستاده بودند. در اين رزمایش که تمامي حاضران را تحت تاثیر قرار داده بود، ایستادگی کردستان در سال‌های پس از پیروزی انقلاب، آغاز جنگ تحمیلی، شهادت سردار غیور اسلام شهید «محمد بروجردی» که پیشمرگان کرد او را به دلیل مهربانی و ديدگاه‌هايش،« مسیح کردستان» نام نهاده بودند، شهادت "سمیه کردستان"( ناهید فاتحی کرجو) که پس از دستگیری، شکنجه و اسارت به دست ضدانقلاب زنده به گور شده بود و بسیاری از ایثارگری‌هاي دوران دفاع مقدس در ایران به تصویر کشیده شده بود.



نخستین محل اسکان ما مدرسه‌ای در شهر سنندج بود که زائران راهیان نور دیگر استان‌ها هم در آنجا اسکان یافته بودند.



*** چه مهربان بودند مردم کردستان

روز دوم- کردستان


ساعت ۹ صبح سوار اتوبوس‌ها شدیم تا در دیگر قدمگاه سربازان دلیر ایران زمین قدم بگذاريم. قرائت «دعای عهد» از برنامه‌های پیشنهادی دانشجویان بود و هر روز صبح در اتوبوس آن را زمزمه می‌کردیم.



*** ارتفاعات دالانی- جنوب مریوان

ساعت ۱۳ بود که در زیر سایه داغ آفتاب در دامنه کوهی به نام «دالانی» در ۳۵ کیلومتری جنوب شهر «مریوان» از ميني‌بوس‌ها پیاده شدیم. چند دستگاه مینی‌بوس در مسیر بین محل پیاده شدن ما تا بالای ارتفاعات در رفت و آمد بودند و مسافران کاروان قزوین را پس از حدود نیم ساعت و گذشتن از جاده‌های پيچ در پيچ و خاکی به بالای کوه رساندند.



وضو گرفتن در وضوخانه‌ای که گه گاه آب مخزن آن تمام می‌شد و خواندن نماز جماعت در آن گرمای تابستانی دالانی، حال و هوای دیگری داشت. همه با هم با پای پیاده به سمت بالاترین نقطه از دالانی حرکت کردیم و با گذر از میان سنگ و خاک و تیغ گیاهان صحرایی در محلی كنار يكديگر ايستاديم تا سخنان راوی گیلکی را بشنویم.



علیرضا بوالاصغر که از ۱۴ سالگی به مدت پنج سال در جبهه‌های جنوب، غرب و شمال غرب جنگیده بود، از قساوت ضدانقلاب و شجاعت رزمندگان بسیجی، مسلمانان کرد و پاسداران مرزهای ایران سخن مي‌گفت.می‌گفت: در آن سال‌ها ضدانقلاب تعدادی از مسلمانان کرد را در سپاه این شهر با کاشی سر بریده بودند.



گيلكي از سختی‌های نبرد در آن کوهستان‌ها می‌گفت و اینکه با آن همه سختی در شناسایی دشمنان در لابه لای سنگ‌ها و گوشه و کنار کوهستان، دشواری رفت و آمد و نیز نقل و انتقال مهمات و ابزارهای جنگی در آن سوز سرما چگونه رزمندگان مومن، جوان و گاه کم سن و سال ایران زمین ایستادگی کردند تا از انقلابشان دفاع کنند و حتی پیکر تعدادی از آنها هنوز هم که هنوز است در میان کوه‌ها باقی مانده است.



می‌گفت در زمستان سوزناک سال ۱۳۵۹ این ارتفاعات با فرماندهی جاویدالاثر «حاج احمد متوسلیان» از دست ضدانقلاب آزاد شد و در «عملیات والفجر ۱۰» در سال ۱۳۶۶ هم یکی از محورهای مهم بوده است که منجر به الحاق مجدد شهر «نوسود» به ایران پس از هفت سال شده بود.




با مینی بوس راهی را که بالا آمده بودیم برگشتیم و در راه روحاني مبلغ كاروان در مورد زیرکی‌های رزمندگان و دلاوری‌های شهید دکتر مصطفی چمران در آن مناطق تعریف کرد.



*** روستای دزلی- شمال شرقی دالانی



با اتوبوس برای صرف ناهار به «روستای دزلی» در شش کیلومتری ارتفاعات دالانی رفتیم. به گفته راویان پس از پاکسازی مریوان نیروهای ضد انقلاب پایگاه اصلی خود را به این روستا منتقل کرده بودند اما در آذرماه سال ۱۳۵۹ با تیزهوشی حاج احمد متوسلیان اين روستا آزاد شده بود. در مجاورت محل استراحت ما، ساختمانی در حال احداث بود. آنگونه که از تابلوی نصب شده در کنار آن برمی‌آمد بنا بود مجموعه فرهنگی یادمان شهدای دزلی از محل اعتبارات سفر مقام معظم رهبری به کردستان در آنجا ساخته شود.



ساعت ۷ عصر بود که به محل اسکان واقع در مدرسه‌ای در شهر مریوان رسیدیم و به محض رسیدن به آنجا مورد استقبال خادمان شهدا قرار گرفتیم.



از وقتی که به آنجا رسیدیم تا پیش از خوابیدن، كاروان‌هايي از کاشان، خراسان شمالی و بهبهان هم به آنجا آمدند. گويا همه ایران قرار بود به کردستان بیایند. ما حتی نمی‌دانستیم از خراسان شمالی تا آنجا چند کیلومتر راه است اما می‌دانستیم که هموطنانمان آن راه دور را برای چه پیموده‌اند.چه مهربان هستند مردم کردستان. از بچه‌هایی که آنقدر برای اتوبوس دست تکان می‌دادند تا دستشان خسته می‌شد گرفته تا پیرزنی که زبانش را نمی‌دانستیم اما مهربانی در نگاه و لهجه‌اش موج می‌زد.




*** لاله‌های کردستان، چراغ راه جوانان ایران

یادمان شهدای غریب- روستای سیران بند



باز هم راه‌های طولانی و پرپیچ و خم را در پیش گرفتیم و پس از اذان ظهر به روستای مرزی «سیران بند» در ۲۴ کیلومتری جنوب شرقی بانه رسیدیم.

در ابتداي از کنار یک چشمه آب زلال ورود وضو گرفتیم. از پله های یادمان شهدای غریب سیران بند بالا رفتیم و نماز جماعت را در سایه اتاقکی به امامت یک روحانی از شهری دیگر اقامه کردیم. پس از صرف ناهار با هم وطنان بهبهانی هم صحبت شدیم. آنان خاطرات خود را از زمان جنگ در جنوب کشور برايمان تعریف می‌کردند و بانوی پرستاری اهل همین شهر از سختی شب کاری‌های خود در بیمارستان در آن سال‌ها می‌گفت و اینک آمده بودند تا راهیان نور شمال غرب ایران زمین را با چشم خود ببیند. در محل یادمان حاضر شدیم. عده‌ای زیر سایه ساختمان یادمان نشستند تا از تیغ‌های تیز تابش آفتاب رهایی یابند و عده‌ای هم زیر سایه درختان گوشه‌ای از ساختمان.




اما برخی در زیر آفتاب در کنار مزار شهدای غریبی نشستند که در دو ستون هر یک با پنج مزار، کنار هم خفته بودند. راوی بومي نحوه شهادت اين شهدای گمنام را روایت می‌کرد که پس از اسارت به وسیله نیروهای ضد انقلاب، به سمت مرز ایران و عراق برده می‌شوند و در نزدیکی مرز در کنار چشمه‌ای، از ادامه راه سرباز می‌زنند تا شهادت در خاک میهن را به اسارت در خاک بیگانه ترجیح دهند. ضدانقلاب هم آنان را پس از یک ماه اسارت و ۱۷ روز روزه‌داری، در هفدهم ماه رمضان به شهادت می‌رساند و پس از گذشت سه روز از شهادتشان مردم اطراف، تن پاره پاره آنان را که مدت‌ها شکنجه و سختی را تحمل کرده بودند، به خاک می‌سپارند.



نمی‌دانستیم بغضی که گلوها را می‌فشرد از احساس دین به خون شهدایی که پشت کوه‌ها و فرسنگ‌ها به دور از هیاهو و تجملات شهرها آرام خفته بودند سرچشمه مي‌گرفت و يا حسرتی بود كه نسبت به شجاعت آنان و نداشته‌های خودمان بود.



یادمان بوالحسن را در ۵۱ کیلومتری سیران بند در پیش داشتیم.



راوی، روحانیان و مسئولان گروه با برگزاری مسابقات و برنامه‌های فرهنگی سعی می‌کردند خستگی و کسالت ناشی از پیمودن راه‌های طولانی را برای دانشجویان کمتر کنند. قلی‌پور راوي‌ همراه‌مان در این مدت با طرح چند سئوال در مورد دفاع مقدس به برندگان جوایزی اهدا می‌کرد که تعدادی از این جوایز کتاب "ققنوس فاتح"، سرگذشت و شرح دلاوری های دانشجوی شهید «محسن وزوایی» بود.


دانشجویان یکی از دانشگاه‌ها که شهید وزوایی شهید دانشگاه آنان بود، آنقدر وصف این شهید بزرگوار را به زبان رانده بودند که اشتیاق دیگران هم برای خواندن سرگذشت این شهید دو چندان شده بود.



*** یادمان بوالحسن- ۲۷ کیلومتری بانه



با توقف اتوبوس‌ها در کنار جاده، وارد محوطه یادمان «بوالحسن» شدیم و پس از پایین رفتن از یک مسیر سراشیبی به قسمتی از کوه رسیدیم که نقطه اصلی یادمان محسوب مي‌شد و کاروان‌های راهیان نور برای شنیدن روایتگری راویان در آنجا حاضر می‌شدند. راوی خواهر گروه برای دانشجویان دختر در مورد اين منطقه توضیح داد و گفت كه این منطقه یکی از محورهای اصلی عملیات کربلای ۱۰ بوده و در بیشتر عملیات‌ها، رزمندگان با عبور از این ناحیه و گذر از رودخانه‌ای در همین حوالی توانستند به نقاط هدف خود دسترسی پیدا کنند.



*** شهر بانه- کردستان



مقصد بعدی ما شهر بانه بود. در آنجا عده‌ای وارد مراکز تجاری شدند، عده‌ای خواستند در این سفر معنوی تنها رهاوردشان معنویت باشد و عده‌ای هم با کردنشینان مدافع مرز وطن هم‌صحبت شدند.



مرد کردزبان جوانی از شهر ما می‌پرسید و از حضور ما در آنجا ابراز خوشحالی می‌کرد و می‌گفت: در گذشته بسیاری از افراد از سفر به کردستان واهمه داشتند و این اتفاق خوبی است که امروز بسیاری از هموطنان به این استان سفر می‌کنند. مرد میانسالی هم که بنا به گفته‌هایش، با عملکرد ضدانقلاب آشنایی داشت اظهار مي‌كرد همه جای ایران وطن ماست و کرد و لر و بلوچ و شمالی ندارد؛ مهم این است که همه باهم هموطن هستیم.




برای اینکه به نماز اول وقت برسیم از همنشینی با برادران و خواهران کردمان دل کندیم و راهی محل اسکان شدیم. این بار محل اسکان ما پادگانی در حوالی شهر «بانه» بود. پس از اقامه نماز و صرف شام، راوی جوانی از شهر کرمان که از روز دوم سفر با ما همراه شده بود و در زمان‌های مناسب برایمان صحبت می‌کرد.



سپس چند تن از خادمان شهدا که مسئولیت اداره محل اسکان را بر عهده داشتند با حضور در سوله‌های ما در مورد خوشحالی مرزنشینان شمال غرب کشور از حضور راهیان نور در آنجا برایمان گفتند و از مسئولیتی که ما پس از بازگشت به شهر خود برای بیان مظلومیت مردم و رزمندگان کردستان بر عهده داریم.این مسئولیت سنگینی بود که چراغ راه ما برای انجام آن، لاله‌های کردستان بودند.



*** در سردشت خدا نزدیک بود



مقصدمان منطقه‌ای در جاده بانه- سردشت بود. جایی در نزدیکی روستای «دارساوین» که برای رسیدن به آن لحظه شماری می‌کردیم.آن راه‌های طولانی را با خواندن دعا و گوش دادن به حرف‌های راوی دوست داشتنی گروه طی می‌کردیم. در طول سفر از هر جا که می‌گذشتیم، قلی پور راوی کاروان در مورد عملیاتی که در آنجا انجام شده بود یا افرادی که در آنجا به شهادت رسیده بودند مانند شهیدان باب‌الله کریمی، حجت صنعتکار، انبارلویی، جولادی نیکو و اسماعیلی خاطراتی بازگو می‌کرد.



*** دارساوین- محل شهادت شهید مهدی زین‌الدین


به مقصدمان در نزدیکی روستای دارساوین در مرز استان‌های کردستان و آذربایجان‌غربی رسیدیم. به گفته قلی‌پور آنجا همان جایی بود که شهید «مهدی زین الدین»، فرمانده لشکر علی‌بن‌ابیطالب (ع) به همراه برادرش در کمین ضدانقلاب گرفتار شده و به شهادت رسیده بودند.



بعضی‌ها با رسیدن به آنجا منقلب شدند. عکس بزرگی که از شهید مهدی زین‌الدین در اين يادمان نصب شده بود، حس خاصی به ما القا مي‌كرد. گويا آن شهید بزرگ با نگاهش با ما حرف می‌زد.در مدت حضورمان راوی از خصوصیات اخلاقی شهید زین‌الدین همچون مراقبت در استفاده از بیت‌المال، تحمل سختی‌های جنگ و اخلاص بالایش گفت.



*** یادمان سردشت- حوالی شهر سردشت


راه سردشت را در پیش گرفتیم. چند ساعتی به اذان ظهر باقی مانده بود که به مقصدمان در دامنه یک تپه بلند در نزدیکی شهر سردشت رسیدیم.

با وضو راه‌های خاکی و پیچ در پیچ را پیمودیم تا به بلندترین نقطه آن ارتفاعات برسیم. در طول مسیر تا نقطه انتهایی، پرچم‌ها و عکس های بسیاری از رزمندگان آن منطقه نصب شده بودند. رزمندگانی که نمی‌دانستیم؛ شاید شهید، جانباز و یا جاویدالاثر بودند.



راوی شروع به صحبت کرد و در مورد عملیات هایی که در آنجا انجام شده بود به خصوص عملیات پیروزمندانه نصر ۷ که در سال۱۳۶۶ اجرا شده بود، توضیح داد.


او می گفت: این عملیات ۱۵ روز پس از بمباران شیمیایی شهر سردشت با چهار هدف جلوگیری از بمباران سایر شهرهای کشور، پاکسازی منطقه از ضدانقلاب، قطع آتش دشمن و نیز باز کردن راه برای سایر رزمندگان انجام شد و سرلشکر عباس بابایی هم در همین منطقه به شهادت رسید اما نتیجه آن خون دادن‌ها تسلط رزمندگان ایرانی بر نیروهای بعثی در این منطقه بود.



در ادامه مسیر ساعتی برای صرف ناهار در یک مدرسه در شهر «بولفت» به نام "مدرسه راهنمایی شهید سید تقی رضوی"، از شهدای عملیات «کربلای ۱۰» سردشت، استقرار یافتیم و راهی پیرانشهر شدیم.



*** یادمان شهدای گمنام حاج عمران- پیرانشهر

زمانی که به یادمان شهدای گمنام حاج عمران و محل شهادت شهیدان محمود کاوه، علیرضا موحد دانش و مصطفی ردانی‌پور در پیرانشهر رسیدیم، آفتاب خود را در پشت کوه‌ها پنهان می‌کرد.



وارد یکی از آن سنگرهای دست‌ساز شدیم و از نزدیک داخل آن را تماشا کردیم.پس از آن بر سر مزار شش شهید گمنام در دامنه ارتفاعات حاضر شدیم و دعا و قرآن خواندیم.



راوی آن محل، یکی از پاسداران کرد بود که در مورد عملیات مشترک ارتش و سپاه با عنوان «والفجر »۲ در تیرماه ۱۳۶۲ برایمان توضیح داد و اینکه پیش از این عملیات منطقه «حاج عمران»، پادگان ضد انقلاب بوده و در این عملیات علاوه بر این منطقه، ۲۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران هم توسط مردان بی ادعا، مردم دار و مردم یار جبهه ها آزاد شده بود.



راوي می‌گفت هدف آنان از رفتن به این دانشگاه هدف مقدسی بود و با اهداف کسانی که امروز پس از گذشت سالیانی از زمان جنگ، به خاطر چشم و هم چشمی و یا گرفتن مدرک به دانشگاه می‌روند، متفاوت است.



با پایان یافتن سخنان راوی، با طی مسیری بر روی تپه به بالای آن رسیدیم و به یاد دو تن از شهدای قزوین يعني شهیدان جعفرخانی و حسین‌پور که در سال گذشته در مبارزه با گروهک« پژاک» در آذربایجان‌غربی به شهادت رسیده بودند، رو به حرم مطهر سالار شهیدان (ع)، زیارت عاشورا و دعای فرج امام زمان (عج) را زمزمه کردیم.



*** حنابندان- مدرسه شهید باکری پیرانشهر


وقتی مسئولان ستاد راهیان نور ما را برای شرکت در مراسم حنابندان دعوت کردند چشمانمان گرد شده بود. به نمازخانه مدرسه که رفتیم راهیان کاشی هم به ما پیوستند و در شب آخر راهیان نور شمال غرب کشور، به رسم و سنت رزمندگان که پس از پایان عملیات یک "یا حسین" بدرقه راه شهدای عملیات می‌کردند، با نام بردن از چند شهید، یک "یا حسین" جمعی نثار ارواح طیبه برادران شهیدمان کردیم.



در پایان مراسم هم به رسم رزمندگان جبهه‌های نبرد در شب‌های عملیات، دستهایمان را حنا بستیم تا عملیاتی را در شهر و دیار خود برای شناساندن راه شهدا زیر ترکش توپ و خمپاره جاهلان آغاز کنیم. برای اینکه صبح به قزوین برسیم شبانه حرکتمان را به سمت قزوین آغاز کردیم.



*** روز آخر- روز وداع یاران

زائری گفت: برای اینکه به سلامت پیش خانواده‌هایتان برگردید صلوات بفرستید اما فراموش نکنید آنهایی را که به خاطر ما آمدند و هیچ وقت به خانه برنگشتند. این صحبتش دل همه را لرزاند.



در هر یک از یادمان‌ها که حضور می‌یافتیم، کتاب، بروشور و عکس‌هایی از شهدای آن مناطق از سوی خادمان شهدا در بین ما توزیع می شد و راننده هم که از هر عکس یک قطعه دریافت کرده بود آنها را یک به یک در ردیفی بر روي شیشه جلوی اتوبوس و بالای آینه نصب مي‌كرد.



در روز آخر، آن عکس‌ها، یک سوم دارازای شیشه جلوی اتوبوس را پر کرده بودند. شهید سیدتقی رضوی، شهید مصطفی ردانی‌پور، شهید محسن دین شعاری، جانباز شهید علیرضا موحد دانش، شهید مهدی زین‌الدین، شهید حسن شفیع زاده، شهید محمود کاوه و ... .



حجت‌الاسلام دودانگه روحانی کاروان، مباحثی در خصوص نقش زن شیعه مسلمان در زمان غیبت امام عصر (عج) و هدف از آفرینش انسان را مطرح کرد و دانشجویان پیرامون آن به بحث پرداختند.



خانم سید تقیا، روحانی خواهر گروه نیز با طرح مباحثی مانند فمنیسم، موسیقی و موضوعات درخواستی دانشجویان به سئوالات آنان پاسخ می‌داد.

شاید مهمترین علت توجه آنان، جوان بودن و دانش و مطالعه بالای مبلغ خواهر اتوبوس بود.



*** مزایده معنوی در اتوبوس راهیان نور


مزایده معنوی یکی از برنامه‌های فرهنگی در روز آخر سفر بود که به شدت مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت و در آن کتاب‌هایی با موضوع شهدا، با تعیین یک میزان پایه، برای یک کار معنوی مانند ختم صلوات یا تلاوت سوره‌هایی از قرآن کریم به مزایده گذاشته شدند. عده‌ای هم در غوغای این مزایده، اصابت ترکش‌های نمکین "خم پاره" را که تنها نشریه طنز جبهه است، در ازای خواندن بیشترین تعداد زیارت عاشورا به جان خریدند.




و...



برگشتيم که با حناهایی که بر کف دست داشتیم در شهر و دیارمان عملیات کنیم؛ با مین‌های کف خیابان‌ها، با تجملات و هیاهوی شهرها و زیر ترکش سخنان افراد ناآگاه، راه برادران‌مان را ادامه دهیم.


دالانی‌ها و دزلی‌ها و تپه‌های الله اکبر شهرمان را از لوث وجود منافقان پاک کنیم،در «باشگاه افسران»مان در برابر دشمنان مقاومت کنیم، همچون شهدای «سیران بند» غریب باشیم و با زبان روزه شهادت را بر ذلت و اسارت ترجیح دهیم.



در ارتفاعات «بوالحسن» شهرمان حتی در سوز سرما هم عملیات کنیم و قله‌ها را یکی یکی به تصرف شهدا درآوریم.



تا نگذاریم ضدانقلاب‌ها «زین‌الدین‌»هایمان را از ما بگیرند. در ارتفاعات سردشت شهرمان بمانیم و بجنگیم تا کشورمان را از سم تبليغات شیمیایی دشمنان انقلاب حفظ کنیم.


و در راهی گام نهادیم که لاله‌های کردستان و آذربایجان‌غربی چراغ همیشه روشن آن هستند و خط همیشه سرخي‌شان هدایتگر جوانان ایران است.
نام شما

آدرس ايميل شما