به شیراز رفته بودم و برای جمشید هم کاپشن سوغات آوردم . آن را دادم به او . کلی خوشحال شد. بعد از یکی دو روز ، دیگر کاپشن را تنش ندیدم .
پرسیدم :
جمشید کاپشن را چکار کردی ؟
گفت :
بردم خشکشویی گناوه.
چند روز بعد فهمیدم آن را به یک مستحق بخشیده است.
تا ساحل سپی سعادت ص 45