فقط کفن پدرم را دیدم...
شنیدم در کاروان جدیدی که وارد معراج پادگان شهید محمودوند شده فرزند شهیدی حضور دارد. شروع کردم به سوال کردن از افراد کاروان تا بالاخره آن دختر شهید را شناختم. حمیده کریمی 19 ساله قبول کرد که با هم گفتگوی کوتاهی داشته باشیم. نکته مهم برایم این بود که پدر او جانباز شیمیایی و آزاده ای است که چند سال بعد از آزادی در ایران شهید شده است.
- نام و نام خانودگی پدرتان چیست و چند سالشان بود که شهید شدند؟
شهید اکبر کریمی؛ ۳۹ سال، در واقع ده سال پیش شیمیایی بودند و شهید شدند. ایشان جانباز آزاده شیمیایی بودند.
- شما خودتان پدرتان را دیدید؟
بله آن موقع ۹ ساله بودم.
- آن موقع که کوچکتر بودید نسبت به پدرتان که جانباز شیمیایی بودند چه حسی داشتید؟
حس خوب، بابا داشتن حس خوبی دارد. علاوه بر شیمیایی موجی هم بود. فقط بعضی مواقع خیلی عصبانی می شدند و تلویزیون را خرد می کردند اما وقتی هم که آرام بود خیلی خوب بود. پدرم واقعا ماه بود.
- چه حرفی برای مقام معظم رهبری دارید؟
من عاشق آقا هستم همه این را می دانند. یعنی همه ی دنیای من آقا است. نمیدانم چه بگویم. آرزو دارم دست ایشان را ببوسم . بعد از خدا همه هستی ما آقا است.
- خواهر یا برادر هم دارید؟
یک خواهر و یک برادر دارم که کوچکتر از خودم هستند.
- خواهر و برادرتان هم پدر را دیده اند؟
برادرم تا ۲ سالگی و خواهرم تا ۷ سالگی، برادرم چیز زیادی به یاد ندارد. اما خواهرم یادش هست ولی زیاد بروز نمی دهد.
- رفتار اطرافیان نسبت به شما که خانواده شهید هستید چگونه است؟
نمی دانم. آنها احساس می کردند که پدرم وظیفه اش بوده و انگار مجبور بوده است. ولی پدر من با علاقه رفت. خودش دوست داشته و رفته است. هیچ منت هم به گردن کسی نداریم حقی هم از فردی نمی خواهیم. افراد فکر می کنند همه دنیا را به ما می دهند. بخصوص در دانشگاه این مسئله بیشتر است.
- چه پیغامی برای مسئولین راهیان نور دارید؟
خدا را شکر حضور این افراد نشان دهنده آن است که راه پدر من را ادامه می دهند و پدرم را درک می کنند همین که متوجه می شوند پدرم را از یاد نبرده اند خیلی خوب است. اینکه این مناطق را آماده کرده اند و جوانان برای بازدید می آیند و من بارها دیده ام تغییراتی در بچه ها ایجاد می شود مهم است.
- کدام منطقه را بیشتر دوست داشتید؟
طلاییه را دوست داشتنم چون پدرم در جزیره مجنون طلاییه اسیر شدند و همچنین وقتی آمدم محمودوند و شهدا را دیدم احساس کردم پدرم را دوباره می بینم. از چند ماه قبل از شهادت پدرم در بیمارستان دیگر اجازه ندادند ایشان را ببینم. فقط کفن پدرم را دیدم.
- پدرتان چند سال اسیر بودند؟
۴۹ ماه
- ارتباط معنوی با پدرتان بعد شهادت ایشان چطور بوده؟
یکبار خواب دیدم آمده من را با خودش ببرد. خیلی گریه کردم. مادرم من را رو به قبله خواباندند که دارم می روم. ولی لیاقت نداشتم بروم و پدرم دست من را رها کرد.
- توصیه ای که پدرتان در وصیت نامه خودشان به جوانان کرده اند چه بوده است؟
همه شهدا و از جمله پدر من این مطلب را می گویند که پشتیبان ولایت فقیه باشید و حجاب خودتان را حفظ کنید.
- واکنش مادرتان بعد شهادت پدرتان چه بوده است؟
مادرم با اینکه بسیار جوان بودند ولی محکم پشت ما ایستادند و هم مادر بودند و هم پدر. هر موفقیتی که ما کسب کرده ایم فقط بخاطر مادرم است و تا عمر دارم دست مادرم را می بوسم .
- حرف آخر:
از شهدا می خواهم برای همه دعا کنند بخصوص برای ظهور امام زمان که بسیار غریب است.