سالها منتظر این لحظه بودم...
در محل اسکان طرح ساماندهی خودرو های شخصی راهیان نور بودیم و در حال گفتگو با زائرین عزیز که مطلع شدیم خانمی تقریبا میانسال می تواند گزینه خوبی برای مصاحبه باشد. وقتی فهمیدم که او دختر یک شهید است که برای اولین بار به محل شهادت پدرش آمده شوقی در دلم موج زد... آخر پدرش شهیدی است که نزدیک به سی سال هیچکس روی کره ی خاکی او را ندیده و ملقب است به مفقود الاثر...
- سلام، لطفا خودتان را معرفی بفرمایید؟
محبوبه حسینی فرد هستم فرزند جاوید الاثر علی اکبر حسینی فرد، پدرم در اوائل جنگ حدود 60 سال سن داشتند و مدرسه ای را در اهواز گرفته بودند، مدرسه بهار که در کنار لشگر محمد رسول الله بود و ایشان در آن کمک رسانی داشتند و در ایستگاه صلواتی به رزمنده ها خدمات ارائه می دادند.
- می دانید پدرتان به چه نحوی و در کجا مفقود شدند؟
در عملیات رمضان به طرف پاسگاه زید رفته بودند که توسط دشمن قیچی می شوند و سال ها انتظار ما آغاز شد... ماشین آنها را در تلویزیون عراق مشاهده کردند و فکر کردیم اسیر شدند ولی هیچ اثری پیدا نشد که نشد. همراه ایشان دو نفر سرباز بودند که یکی از آنها دو روز دیگر خدمت سربازی اش تمام می شد که پدر و مادرش پس از تحمل رنج انتظار سالها فوت کردند.
- تا بحال به محل مفقود شدن پدرتان رفته اید؟
خیر، بنده بار اولم هست که در منطقه حضور پیدا می کنم و به همراه همسر و فرزندانم به اینجا آمده ام. سالها بود که دلم می خواست این اتفاق بیفتد و امسال وقتی در رادیو شنیدم که خانواده های شخصی هم می توانند با وسیله خودشان به راهیان نور بیایند پیگیری کردیم و اکنون هم اینجا هستیم. انشالله در روز های بعد سفر عازم پاسگاه زید می شویم و احساس واقعا غیر قابل وصفی دارم و انگار پس از نزدیک به سی سال دوری از پدر دارم به ملاقات ایشان می روم.
- بقیه اعضای خانواده تان چطور؟ آنها هم تشریف آورده اند به مناطق؟
خیر، بنده اولین نفر هستم که به نیابت از دیگر برادران و خواهرانم آمدم.
- الان اگر پدرتان را ببینید چه می گویید به ایشان؟
خوش به سعادتشان که رفتند. ما خیلی باختیم... دلم می خواهد بگویم ما را زیاد دعا کنند...
- حرفی دارید برای خادمین راهیان نور و کسانیکه در جریان امور راهیان نور هستند؟
خوش به حالشان! واقعا یک سعادتیست برایشان. انشالله خداوند از ایشان قبول کند.
- به نظر شما یک جوان در قبال کاری که پدر و امثال پدرتان کرده اند چه وظیفه ای دارد و چه پاسخی باید بدهد؟
بنده خودم مانده ام که چطور پاسخ دهم به زحمت هایی که آنها کشیده اند... روز های بسیار داغ و شبهای بسیار سرد و... آنها واقعا خدایی بودند و پرکشیدند. امروز هم با وجود سختی ها باید در مقابل جنگ نرم ایستاد و بنده اطمینان دارم که اگر خدایی ناکرده موردی مانند آن هشت سال پیش بیاید این جوانان هم دست کمی از آنها ندارند همانند آنها حاضر می شوند.