دو رکعت نماز شکر خواندم
حسینیه خلوت بود. کنار حسینیه نشسته بود و ساکش کنارش بود. بسیار کنجکاو شدم بدانم از کجا آمده که ساکش همراه اش است و آرام اشک از چشمانش می آمد. چون هیچ کاروانی هم آنجا نبود. آرام کنارش نشستم و پرسیدم از کاروان جا مانده اید؟ گفت: نه، خادم بوده ام و در حال بازگشت به شهرم هستم. پس از این پاسخ شروع به پرسیدن سوالات دیگر کردم.
- از کدام شهر آمدید؟
شیراز، منطقه قیر و کارزین
- کدام منطقه خادم بودید؟
هویزه
- چند روز در هویزه خادم بودید؟
۱۲ روز
- چگونه با سیستم خادمین آشنا شدید؟
یک سال به عنوان زائر آمده بودم که بسته های کوله بار را دریافت و استفاده کردم. آدرس سایتش را که دیدم مرتب به سایت سر می زدم. از این قضیه که بحث خادمی برای مناطق است اطلاعی نداشتم ولی مرتب به سایت مراجعه می کردم و از مطالبش استفاده می بردم. تا اینکه یک روز در سایت نوشته بود: ثبت نام برای خادمی مناطق جنوب. کاملا اتفاقی ثبت نام کردم. اصلا یادم رفته بود ثبت نام کرده ام و در ضمن امیدی هم نداشتم اسم من در بیاید تا اینکه پیام دادند اسم من در قرعه کشی در آمده است. در آن لحظه فقط دو رکعت نماز شکر خواندم.
- بهترین خاطراه ای که در این ۱۲ روز داشتید را برایمان تعریف می کنید؟
بهترین خاطره من روزی بود که هویزه فوق العاده شلوغ بود و من جلوی در یادمان در پست ام بودم. با اینکه آن روز من خیلی اذیت شدم ولی شیرین ترین روز کاری ام آن روز بود. زائر بقدری زیاد بود که سه تا چهار بار یادمان را خالی کردیم و به همین تعداد هم نماز جماعت ظهر و عصر خوانده شد. آن بهترین روز و بهترین خاطره من بود.
- برای خادمین جدید چه پیشنهادی دارید؟
توقعشان آنقدر بالا نباشد و به گونه ای نباشد که از کمبود امکانات شکایت کنند. به این فکر کنند که زمان جنگ حتی همین امکانات هم نبوده است. زمان جنگ آب سرد برای آشامیدن و آب گرم برای استحمام نبود. سعی کنند زمان جنگ را بیشتر درک کنند نه اینکه امکانات اینجا را با امکانات منزلشان بسنجند.
- حاضر هستید مجددا خادم شوید؟
حتما می آیم. از خدایم است که بیایم.
- دوست دارید دفعه بعد خادم کدام منطقه شوید؟
همان هویزه را انتخاب می کنم. عالی بود فقط همین را می توانم بگویم.