مقام معظم رهبری (مدظله العالی) | آن‌ها [امریکاییها]، یک جنگ فرهنگی راه انداختند که دفاع مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم راهیان نور را راه انداخت. ۱۳۹۷/۰۵/۲۲ | راهیان نور کار بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | راهیان نور یک فنّاوری جدید برای استفاده‌ی از معدن تمام‌نشدنی سالهای دفاع مقدّس است، معنایش این است که همه‌ی کشور باید از این استفاده کند و قدر آن را بداند. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | این حرکت راهیان نور را مغتنم بشمرید. ۱۳۹۳/۰۱/۰۶ | راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی یک سنت حسنه به منظور پیشگیری از دو آسیب «فراموشی» و «تحریف» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | «راهیان نور»، بحمدالله این حرکت موفّق -که چند سالی است در کشور راه افتاده و روز‌به‌روز بحمدالله توسعه پیدا کرده است- یکی از جلوه‌های پاسداشت دوران دفاع مقدّس است. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ | من از این حرکت راهیان نور -که چند سال است بحمدالله روزبه‌روز هم در کشور توسعه پیدا کرده- بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | نکته‌ی اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور، ایجاد زمینه برای «زیارت با معرفت» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | آنچه مهم است این است که ملت ایران این مقطع تاریخی حساس دفاع مقدس را هرگز فراموش نکند و سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرید. این آمدنها، این اظهار ارادتها، این یادبود گرفتنها، کمک میکند به اینکه این یادها در ذهنها زنده بماند. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | مردم کشور، این سنت بسیار ستودنی [راهیان نور] را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه -بخصوص در ایام اول سال- زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | برای من مایه‌ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه‌ی عشاق دل‌باخته‌ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. ۱۳۸۵/۰۱/۰۵
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) | آن‌ها [امریکاییها]، یک جنگ فرهنگی راه انداختند که دفاع مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم راهیان نور را راه انداخت. ۱۳۹۷/۰۵/۲۲ | راهیان نور کار بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | راهیان نور یک فنّاوری جدید برای استفاده‌ی از معدن تمام‌نشدنی سالهای دفاع مقدّس است، معنایش این است که همه‌ی کشور باید از این استفاده کند و قدر آن را بداند. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | این حرکت راهیان نور را مغتنم بشمرید. ۱۳۹۳/۰۱/۰۶ | راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی یک سنت حسنه به منظور پیشگیری از دو آسیب «فراموشی» و «تحریف» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | «راهیان نور»، بحمدالله این حرکت موفّق -که چند سالی است در کشور راه افتاده و روز‌به‌روز بحمدالله توسعه پیدا کرده است- یکی از جلوه‌های پاسداشت دوران دفاع مقدّس است. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ | من از این حرکت راهیان نور -که چند سال است بحمدالله روزبه‌روز هم در کشور توسعه پیدا کرده- بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | نکته‌ی اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور، ایجاد زمینه برای «زیارت با معرفت» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | آنچه مهم است این است که ملت ایران این مقطع تاریخی حساس دفاع مقدس را هرگز فراموش نکند و سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرید. این آمدنها، این اظهار ارادتها، این یادبود گرفتنها، کمک میکند به اینکه این یادها در ذهنها زنده بماند. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | مردم کشور، این سنت بسیار ستودنی [راهیان نور] را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه -بخصوص در ایام اول سال- زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | برای من مایه‌ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه‌ی عشاق دل‌باخته‌ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. ۱۳۸۵/۰۱/۰۵
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) | آن‌ها [امریکاییها]، یک جنگ فرهنگی راه انداختند که دفاع مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم راهیان نور را راه انداخت. ۱۳۹۷/۰۵/۲۲ | راهیان نور کار بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | راهیان نور یک فنّاوری جدید برای استفاده‌ی از معدن تمام‌نشدنی سالهای دفاع مقدّس است، معنایش این است که همه‌ی کشور باید از این استفاده کند و قدر آن را بداند. ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ | این حرکت راهیان نور را مغتنم بشمرید. ۱۳۹۳/۰۱/۰۶ | راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی یک سنت حسنه به منظور پیشگیری از دو آسیب «فراموشی» و «تحریف» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | «راهیان نور»، بحمدالله این حرکت موفّق -که چند سالی است در کشور راه افتاده و روز‌به‌روز بحمدالله توسعه پیدا کرده است- یکی از جلوه‌های پاسداشت دوران دفاع مقدّس است. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ | من از این حرکت راهیان نور -که چند سال است بحمدالله روزبه‌روز هم در کشور توسعه پیدا کرده- بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | نکته‌ی اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور، ایجاد زمینه برای «زیارت با معرفت» است. ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ | آنچه مهم است این است که ملت ایران این مقطع تاریخی حساس دفاع مقدس را هرگز فراموش نکند و سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرید. این آمدنها، این اظهار ارادتها، این یادبود گرفتنها، کمک میکند به اینکه این یادها در ذهنها زنده بماند. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | مردم کشور، این سنت بسیار ستودنی [راهیان نور] را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه -بخصوص در ایام اول سال- زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | برای من مایه‌ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه‌ی عشاق دل‌باخته‌ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. ۱۳۸۵/۰۱/۰۵
۰
تاریخ انتشار
سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۱۴
کد مطلب : ۹۹۱۹
به مناسبت سالروز شهادت قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله(ص):

روایت راویان دفاع مقدس از سردار شهید محمود شهبازی

روایت راویان دفاع مقدس از سردار شهید محمود شهبازی
به گزارش راوی راهیان نور، محمود شهبازي يكي از سرداران سپاه عشق، در سال 1337 در شهر اصفهان به دنيا آمد. از همان آغاز پنجه در پنجه حرمان و استضعاف داشت و فقر را با پينه دستان زحمتكش پدرش لمس مي‌كرد. پدري كه صبح تا شام در زير تيغ آفتاب رنج بيل زدن را بر خويش تحميل مي‌كرد تا فرزندش را براي ياري دين خدا قوت بخشد. شهيد محمود شهبازي قرآن را در دامن مادر بزرگوارش كه فرزند يك روحاني بود فرا گرفت. با پايان گرفتن تحصيلات متوسطه‌اش در سال 1356 در رشته مهندسي صنايع دانشگاه علم و صنعت پذيرفته شد.

روح بلند و فكر باز او از دوران متوسطه به ماهيت پليد رژيم وقت پي برده بود و از همان آغاز (موقع) با دوستان خود چهره ناپاك خانواده پهلوي را در هر موقعيت و مكاني افشا مي‌نمود. با ايثار و ازخودگذشتگي محمود و هزاران محمود ديگر، انقلاب از درياي خون به ساحل پيروزي رسيد و اين شروعي دوباره بر تلاش‌هاي او بود، بعد از تشكيل سپاه سريعاً به اين نهاد مقدس پيوست و در پادگان سعدآباد مشغول فعاليت شد. محمود در سال 59 براي سمت فرماندهي سپاه همدان مأموريت يافت. او براي سامان دادن به اوضاع سپاه اين شهر همت گماشت.


قبل از عمليات فتح المبين مسئوليت معاونت تيپ محمد رسول ا... را برعهده گرفت. و در عمليات بزرگ بيت المقدس با همين عنوان شركت كرد. قبل از شهادت محمود نيروهاي كفرستيز اسلام به دروازه‌هاي خرمشهر رسيده بودند و كار در آستانه اتمام بود و هنگامي اين فتح عظيم بر گوش فلك پيچيد كه كبوتر روح محمود به آسمان پر كشيده بود. شهيد محمود شهبازي جلوه‌اي از نور و صفا بود. سردار دلاوري كه با اصابت تركش خمپاره به خيل مردان خدا پيوست و به آرزوي ديرينه خود رسيد.

نفس های حکومت پهلوی به شماره افتاده بود . تسلی ام غبار روربی هر روز اتاقش بود . آنجا که بودم ، دلتنگی و نگرانی ام کمتر بود و تنها آرام جانم خواندن مکرر آخرین نامه اش بود .

« ... مادر جان ، این وصیت را قبل از آمدذن آیت الله خمینی می نویسم و چون به فرموده او عمل بزرگ خطرهای بزرگ دارد و مخصوصا" چون امکان دارد امنیت حساس ترین نقطه بهشت زهرا – جایی که امام صحبت می کند – به من واگذار شود ، لذا هر حادثه ای امکان دارد صورت پذیرد و چه چیز بهتر از جاوید و همیشگی بودن و در منجلاب زندگی روزمره نغلتیدن .»

و از خدا می خواهم که من شهید شوم و در همه زمان ها ناظر باشم ؛ از زمره کسانی که امام متقین در وصفشان فرمود :

" کســانــی که لبـاس شهــادت بر تـن دارنــد و ملاقات دوســت داشتــنی آنان ملاقــات با پروردگـار است . "

قسمتی از نامه شهید به برادرش

 برادر جان ... حالا که در آمریکا به تحصیل مشغول هستی ، بدان که دو محل است که چهره حقیقی انسان نمود اصلی خود را پیدا می کند ؛ یکی در بستر مرگ و دیگری در هجرت . سعی همیشه و بخصوص حالا بیشتر به یاد خدا باشی تا این که همه با یاد خدا سعی کنیم از خوابی که می خواهد ما را فرا بگیرد بیدار شویم تا مصداق کسانی که شامل این گفته علی (علیه السلام) هستند نباشیم که فرمودند : مردم در خوابند . هنگامی که می میرند بیدار می شوند ."
برگرفته از دست نوشته های شهید


خوب می دانستم که کردستان یعنی رفتن ، یعنی نیامدن ، یعنی دوست را از دشمن نشناختن ، تمام وجودم در آتش نگرانی می سوخت اما او بازهم عازم کردستان بود .

گفتم : کاش یه بارم که شده لب بازکنی و به مکادر بگی چه کار ه ای !؟

دستی روی دشتهایم کشید و گفت : هرجا باشم زیر سایه همون آقایی ام که از بچگی محبتش رو تو دلم انداختی !

گریه راه نفسم را گرفت و گفتم : رادیو که از سربریدن های کردستان میگه ، می میرم و زنده می شم ...

مقابلم نشست و گفت : قرآن زیر چکمه کمونیست هاست . از ما کمک می خواد ، فتنه بی داد می کنه ، اون وقت من در شهر بمانم و لاف مسلمانی بزنم !جان زهرا از ته دل راضی باش .

بغضم را خوردم و گفتم : متوسلم به زهرا " ص" ؛ همانطور که نهج البلاغه را در ساکش می گذاشت ، زیر لب زمزمه کرد :

« به خدا قسم درون باطل را می شکافم تا حق را از پهلویش بیرون کشم » .
برگرفته از روایت مادر شهید


با هم مشغول قدم زدن تو محوطه فرماندهی بودیم که نگاهش روی پرچم سبز یا اباعبدالله الحسین قفل شد و زیر لب زمزمه کرد : « صل الله علی الباکین علی الحسین »

و ادامه داد : مراسم دعا و توسل اگه دسته جمعی باشه برکات بیشتری داره که « دست خدا با جماعته »

چندی بعد هیئت ثارالله را در سپاه همدان تاسیس کرد .

برگرفته از روایت سعید بادامی



از ورودش به سپاه همدان در سمت فرماندهی اندک زمانی نگذشته بود اما تحول را در همه قسمت ها به روشنی می توانستیم احساس کنیم . مدیریت قاطع اما صمیمی او کل مجموعه را از رکود در آورد . خط نشانه حرکتش تمسک به فرازی از نهج البلاغه بود که :« همانا برادر جنگ ، بیداری و هوشیاری است .هر آن کس که به خواب رود بداند دشمن او نخواهد خوابید » .


برگرفته از روایت سردار شهید حاج حسین همدانی


 از وقتی رانندگی را یاد گرفت خودش رانندگی کرد .

گفت : « هر وقت چیزی رو یاد گرفتید به اون عمل کنید » . ضرورتی نداره وقتی رانندگی رو یاد گرفتم ، دیگری این کار رو برام انجام بده .

برگرفته از روایت مهدی صدیق 


سر تا پا غرق خون و گل بودیم .

گفتم : ای کاش فرصت بود بر می گشتیم عقب تا با این وضعیت نماز نخوانیم  .

گفت : « امروز در کشاش نبرد آن چه در دل ها و سر زبان هاست عیان می شود » .

و چرخید رو به قبله و ادامه داد :

بوی نماز عاشورای مولا رو میده ، هنوز محو قد قامت او بودم که به تعظیم بندگی رکوع کرد .

برگرفته از روایت هم رزم شهید

 


صوت دلنشین قرآنش در فضا می پیچید و در اعماق جانم می نشست .

متوجه حضور من شد ، چشمهای سیاهش را آرام از روی قرآن برگرفت .

به شوخی گفتم : حاجی قرآن خسته نشد از این همه تلاوت !

خندید و صورت نورانیش خواستنی تر شد و گفت :

« کتاب خدا سخن گویی است که هیچ وقت زبانش را از حق گویی کند و خسته نمی شه و همیشه گویاست » .

 

نگاه مشتاقم را که دید ، پرسید : دوست داری با هم تلاوت کنیم ؟

خیلی نرم و ملایم اما با دقت اشکلاتم را تذکر می داد . خوب می دانستم که فرزند قرآن چرا مرا به همراهی خوانده است .

برگرفته از روایت سعید بادامی


جزء آخرین نفرات بود که پیداش شد . اما چه فایده باز هم غذا تمام شده بود . کنار بقیه نشست و شروع به خرودن نان و پنیر کرد .

گفتم : با این همه کار و زحمتی که روی سرت ریخته ، آخر نان و پنیر چه قوتی داره ؟ اونقدر مشغول کار هستی که گرسنگی هم از یادت رفته !

همانطور که لقمه خشک نان را به سختی قورت می داد ، گفت :

«هرچه از دنیا کم بشه و به آخرت اضافه شه ، بهتر از عکس اونه » .

خندیدم و دست هایم را به نشانه تسلیم بالا بردم .

برگرفته از روایت سردار شهید حاج حسین همدانی

بی خوابی امانم را بریده بود ، به ناچار در محوطه فرماندهی قدم می زدم . شب از نیمه گذشته بود که چراغ روشن اتاقش توجهم را جلب کرد . با خود گفتم حتما خوابش برده و چراغ روشن مانده . از پشت پنجره داخل اتاق را نگاه کردم . روی موکت کهنه گوشه اتاق ، سر به زیر و دست رو به آسمان قرآن تلاوت می کرد و اشک می ریخت . یاد حرف های همیشگی اش افتادم که می گفت : هر نیرویی که وارد سپاه می شود و قصد خدمت دارد ، اول باید خودش را بسازد . هر که خودسازی نکرده باشد ، نمی تواند به اسلام خدمت کند ، « وبر نفس مسلط نخواهی شد مگر با یاد فراوان قیامت و بازگشت به سوی خدا » .


برگرفته از روایت آقای خانلر

هرچه بیشتر تلاش کردیم در مسیر پر خطر شناسایی که پیش رو داشتیم جلوتر از او حرکت کنیم کمتر نتیجه گرفتیم . گفت : خداوند مرا در پوششی قرار داده که حافظ من است ، وقتی که عمرم تمام شود از من دور شده و مرا تسلیم مرگ می کند که در آن روز نه تیر خطا می رود و نه زخم درمان .



برگرفته از روایت مهدی روحانی

هنوز سر و صورتش بوی باروت می داد . از او خواستم قبل بازگشت به منطقه ، ماشینی را که مانند بقیه اعضای فرماندهی سهیمه داشت تحویل بگیرد .

نگاه بی تفاوتش به همراهی کلامش آمد و گفت : بدهید به کسی که احتیاج دارد .

گفتم : حاجی این حق شماست !

ابروهایش گره خورد و حرفم رو قطع کرد و گفت : « امروز هنگام عمل است نه حسابرسی ، و فردا روز حسابرسی است نه عمل »
نهج البلاغه ، خطبه 42 و برگرفته از روایت آقای مرادی

چنان قدم از قدم بر می داشت و هروله می کرد انگار نه انگار زیر برق آفتاب مسجدالحرام را می رود .

کف پاهایش از تماس با سنگفرش شفید و داغ مسجد قرمز شده بود . سنگ های صیقلی با تابش آفتاب مثل آیینه شه بود و چشم هایمان را می زد . اما او هرچه گرمتر می شد  بیشتر لذت می برد .

مناجاتهایی از نهج البلاغه ذکر طوافش بود :

« سبحانک ما اعظم شأنک ، سبحانک ما اعظم نری من خلقک ، سبحانک ... »

نهج البلاغه ، خطبه 109 – برگرفته از روایت حاج ابراهیم همت

 به همه سر زد  حلالیت خواست . حتی فامیل های دور ، آشناهای قدیمی .

شب شده بود مرتب از سپاه با او تماس می گرفتند .

به شوخی گفتم : باز هم همان حکایت همیشگی ؟ باز تکلیف ، باز جنگ ، باز جهاد ... ؟!

گفت : « جهاد دری از درهای بهشت است که خدا آن را به روی دوستان خاص خود گشوده است » .

برگرفته از روایت برادر شهید

 


 
شب عملیات بیت المقدس بود . دست و پاهایش را خضاب کرد و غسل شهادت نمود و لباس نو پوشید . تماشایی شده بود . قامت بست برای نماز .

یادم آمد از " خبّاب " برایم گفته بود و حالا گویی خبّاب بود که امیر المومنین در وصفش بفرمایند : « خدا رحمت کند خباب را ... که با رغبت اسلام آورد و از روی فرمان برداری هجرت نمود و به قناعت زندگی کرد . از خدا راضی بود و مجاهد زندگی کرد . »

برگرفته از کتاب همپای صاعقه


حرکت ما از جاده آسفالت به سمت دژ مرزی و بعد حرکت از دروازه خرمشهر تا شلمچه به محاصره آن ا انجامید .

خرمشهر در آستانه فتح بود . تا چشم کار می کرد و دست های تجاوز هزاران عراقی بود که به نشانه تسلیم بالا رفته بود .

اما لحظاتی بود که صدای فریادهای فرمانده از میان نخل ها به گوشم نمی رسید و نگرانم می کرد .

 

به اجساد متعفن بعثی ها که روی زمین مانده بود نگاهم می کردم و صدای شهبازی در ذهنم طنین می انداخت : « عبرت آموز است آنچه به مستکبران رسید . تیره خاکی که صورت هایشان را به آن ها نهاده اند و زمین های نمناکی که پهلوهایشان بر آن ذلیلانه افتاده است.


برگرفته از کتاب همپای صاعقه

 مادر رادیوی کوچکش را روشن کرد . خطیب نماز جمعه تهران سخنرانی می کرد . از فتح خرمشهر می گفت و از شهبازی . باد بزن حصیری میان دستناش شروع به لرزیدن کرد . با خود گفت : « حتما" یه شهبازی دیگه بوده ، محمود من که یه سرباز ساده بیشتر نیست ! اما نمی دانست چرا اشک هایش بند نمی آمد .

 

آخرین نامه اش را گشود : « ستایش خداوندی را سزاست که سرانجام خلق و پایان کار ها به او باز می گردد ... » .

نماز تمام شده بود . کسی می گفت : امروز دویست نفر از شهدای عملیات بیت المقدس که در میان آن ها پیکر پاک جانشین تیپ محمد رسول الله ، شهید حاج محمود شهبازی است روی دستان شما امت شهید پرور تشییع  خواهد شد ... صدایش در میان تشییع کنندگان گم شد :

یاران چه غریابنه رفتند از این خانه                                 هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه

 



قسمتی از وصیت نامه سردار شهید :

انَّ الله اشتَري مِنَ الْمؤمِنينَ أنفُسَهُم وَ أموالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّه يُقاتِلونَ في سَبيلِ الله فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون . . . فَاستَبشِروا بِبَيعِكُم الّذي بايَعتُم به وَ ذلك هُوَ الفَوزُ العظيم.

همانا خداوند از مومنان جانشان و مالشان را خريد و در مقابل سراي بهشت را قرار داد و مومنان مي‌جنگند. در راه خدا مي‌كشند و كشته مي‌شوند.

پس شاد باشيد به معامله‌اي كه سودا نموديد و اينست آن رستگاري بزرگ.

خداوندا توفيق عطا فرما كه از جمله كساني باشيم كه خود بشارت به آنها داده‌اي كه در اين معامله شركت جويند. واي كه جز تو كس ديگر ندارم.

«الهي و ربي من لي غيرك»

اولين سفارش كه بعنوان وصيت دارم همين كلمه است روحانيت،آخوند، ملا، طلبه، چقدر اين كلمات ارزش دارد و معنا، اي همه‌ي كساني كه سفارشم به گوش و ديده‌تان خواهد رسيد مبادا روحانيت را تنها بگذاريد، بدانيد كه تمام تلاش ابرقدرتها در ازبين بردن اسلام، روبروي روحانيت قرار دارد.

سفارش دوم من درباره سپاه مي‌باشد به عنوان بازوي مسلح ولايت فقيه و روحانيت :

بايد سپاه آنچنان شود كه پاسداران بعنوان فريضه واجب خدمت نمايند، نه به عنوان شغل، چرا كه اين دو بازوي ولي فقيه سپاه و روحانيت شغلي ندارد و نبايد سپاهي بودن و روحاني بودن را شغل حساب نمود، چقدر ابرقدرتها از اين سپاه نو پا مي‌ترسند، چرا كه برادر سپاهي به عنوان فريضه وارد سپاه مي‌گردد، نه حق مأموريت مي‌خواهد نه فوق‌العاده بدي آب و هوا، بلكه هر كجا كه سختر باشد وارد مي‌شود كه اجرش عظيم‌تر است.

پدر و مادرم از اينكه زحمات بسيار در تربيت فرزندتان كشيديد، اميدوارم كه خداوند اجرتان را افزونتر دهد، من خود به ياد دارم كه قرآن را در دامان مادرم فرا گرفتم و با بيل پدرم رنجها را چشيده‌ام.

پدر جان تو خود بهتر مي‌داني كه دنيا دار فناست و آخرت مسلماً بهتر است و باقي كه :

«الدنيا دار الفناء و الاخره خير وابقي»

مادر جان سفارش عظيم‌تري كه به شما دارم كه ، چون خودت فرزند يك روحاني بوده‌اي. دلم مي‌خواهد كه تو مرا بخاك بسپاري و حتي پدرم خاك و گل بروي قبرم بريزد تا همه بدانند كه شما سرشار از شوق هستيد و ايمان.

علاقه‌مندم كه انشاء الله شما كتابهاي استاد شهيد مرتضي مطهري را به آنها بياموزيد و خط فكري و سياسي شهيد مظلوم بهشتي را بيان كنيد و به آنها يك رشد بنيادين بدهيد.

در خاتمه آخرين كلمات را به نگارش درمي‌آورم:

برادران فقط بايد به فكر اسلام بود و بس و براي ياري اسلام بايد اكنون از روحانيت و سپاه ياري جست و امام را ياري كرد و بايد بدانيم كه به قول قرآن:

«ماعندكم ينفد و ماعند ا... باق ماتنفقوا من شيء في سبيل ا... يوف عليكم»

درود بر شهيدان اسلام بخصوص شهيد مظلوم شهيد آيت ا... بهشتي.

برقرار باد پرچم اتحاد جماهير اسلامي به رهبري امام خميني(ره)

 

فرزند شما محمود شهبازي

11/8/1360 مطابق با عيد فطر

 

نام شما

آدرس ايميل شما