تاریخ انتشار
پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۲۶
کد مطلب : ۷۳۲۹
سیره شهدا
اوّل دیگران!
شهید نوروزعلی امیر فخریان
به او گفتم: چرا از جبهه اومدی؟ من تو رو می شناسم. دل تو اون جاست.
گفت: « اگر دلواپسی دانش آموزان و مردم روستا نبود، نمی آمدم.»
با ناراحتی گفتم: خانواده ات چی؟ اونها واجب ترند. یک مدت پیش خانواده ات نبودی، با این حال مردم برایت مهم ترند؟
گفت: « اونها خدا را دارند. وقتی دوستان خوبی مثل شما هستند، خیالم از اونها راحته!»
بعد خندید و گفت: « باید اول به فکر دیگران باشیم، بعد خودمان». هر شب نوبت آب برای یک نفر بود. در مسجد آب را تقسیم می کردیم. با چند تا از بچّه ها می رفتیم.
نوروزعلی بعد از نماز گفت: « بچّه ها امشب کسی میاد تا زمین ها را آب بدهیم؟»
یکی از بچّه ها گفت: « نوروز علی! زمین تو آب درست و حسابی نخورده. باید به آنجا برسیم.»
من گفتم: هر وقت نوبت آب زمین نوروز بود، او یک ساعت زودتر جلوی آب را می بست و آب را به زمین افراد دیگر می فرستاد!
بلند شد و گفت: « این حرف ها تعارفه. کسی می یابد امشب بریم؟ یا علی»
کتاب حدیث شهود، صص 26و 40