تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۰۷
کد مطلب : ۳۲۷۴
آيت الله شهيد صدوقي؛ چهارمين شهيد محراب و الگوي فضيلت
نام و نسب
در سال 1327 ه . ق در يزد و در خانوادهاي روحاني كودكيزاده شد كه او را محمد نام نهادند. پدرش مرحوم ميرزا ابوطالب از عالمان وارسته آن سامان بود كه در مسجد روضه محمديه، معروف به حظيره اقامه جماعت ميكرد و محل رجوع مردم بود و به جهت خط خوشي كه داشت، در تنظيم اسناد عقود و معاملات مردم ميكوشيد.
نسب شريف «صدوقي» بر اساس آنچه بر سنگ مزار آخوند ملا مهدي كرمانشاهي حك شده است، به چهره والاي شيعه، شيخ جليل فقيه، ابو جعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، معروف به «شيخ صدوق» رحمهالله ميرسد.
تحصيل و تدريس
وي در سايه سرپرستي مرحوم ميرزا محمد كرمانشاهي، پسر عموي خود، به تحصيل علم پرداخته، شرح لمعه و قوانين را در مدرسه عبدالرحيم خان يزد خواند. در سال 1348 ه . ق براي ادامه تحصيل راهي حوزه كهن اصفهان شد، و پس از يك سال عازم شهر جهاد و اجتهاد، يعني قم گرديد.
اقامت وي در قم مصادف است با ششمين سال سلطنت استبدادي رضا خان و اوج حملات وي به روحانيت كه همزمان جوّ ارعاب و تهديد «امنيههاي» رضا خاني بيداد ميكند، پوشيدن لباس روحانيت جرم محسوب ميشود، مجلس روضه ممنوع شده، مؤسس حوزه در فشار طاقت فرسا قرار دارد و مردم به پوشيدن كت و شلوار و كلاه پهلوي مجبورند.
وي در قم پس از مدتي به درس حاج شيخ عبدالكريم راه مييابد و مورد لطف و توجه خاص ايشان قرار ميگيرد و بر اثر اعتماد ايشان، محل رجوع طلاب و حلال مشكلات آنان ميشود.
از سال 1355 ه . ق آيات ثلاث آن روزگار، سيد محمد تقي خوانساري (1295 ـ 1371 ه . ق)، سيد صدرالدين صدر (1299 ـ 1377 ه . ق) و سيد محمد حجت كوه كمرهاي (1310 ـ 1373 ه . ق، مشتركا به رتق و فتق امور حوزه پرداختند. در اين راه، آيةالله صدوقي نيز با همتي بلند و عزمي استوار، به ياري آنان شتافت؛ چنانكه خود ميگويد:
«پس از فوت مرحوم آيةالله حائري قسمت عمدهاي از كارهاي حوزه به دوش ما افتاد و علاوه بر توليت مدارس، تقسيم شهريههاي طلاب نيز زير نظر بنده بود.»
همزمان با تدبير امور حوزه و تحصيل در محضر آيات ثلاث، خود نيز به تدريس دروس سطح مشغول ميگردد و به جهت برخورداري از بيان شيوا و حافظه قوي و محضر خوش، تدريس وي مورد استقبال طلاب جوان قرار ميگيرد.
آيةالله صدوقي آنگاه كه در محضر زعيم حوزه به تدريس و تحصيل و خدمت به طلاب سرگرم بود، در ايام فراغت نيز براي امرار معاش از دسترنج خويش، به كار كشاورزي در منطقه عباس آباد قم ميپرداخت.
شروع جنگ جهاني دوم و فرار رضا خان، موجب دميده شدن روح آزادي و شكست پيكره استبداد گرديد. در اين سالها، حوزه علميه قم رونق گذشته را بازيافت و بر اثر سعي و تلاش آيات عظام قم، تعداد طلاب رو به فزوني نهاد.
آشنايي با امام خميني رحمهالله
آيةالله صدوقي از بدو ورود به قم به دوستي و هم صحبتي با امام خميني رحمهالله دل بست؛ به طوري كه هر دو بزرگوار در جلسات و محفل انس يكديگر شركت ميكردند. آن شهيد ميگويد: «بنده در سال 1349 ه . ق كه وارد قم شدم، دو سه روز پس از ورود، با امام خميني آشنا شدم و كم كم آشنايي ما بالا گرفت و به رفاقت كشيد وگاه در تمام مدت شبانه روز با ايشان بودم.»
بازگشت به يزد
آيةالله صدوقي در پي اصرار مردم و علماي يزد، به ويژه عالم فرزانه مرحوم سيد محمد علي وزيري و ارسال تلگرافهاي گوناگون آنان به خدمت آيةالله بروجردي و ساير مراجع، و علي رغم داشتن موقعيت ممتاز در شهر قم، به يزد مراجعت ميكند و مورد استقبال بينظير مردم آن ديار قرار ميگيرد.
او با ورود به يزد، حوزه درس تشكيل ميدهد و خدمات عمراني و فرهنگي خويش را آغاز ميكند. ميزان و نحوه خدمت رساني وي به گونهاي بود كه او را به حضرت خضر نبي عليهالسلام تشبيه كردهاند؛ چرا كه گفتهاند: حضرت خضر عليهالسلام هر كجا كه مينشست، آنجا سبز و خرم ميشد و آيةالله صدوقي نيز به هر ديار كه قدم ميگذاشت، از خودش آثار خير و باقيات صالحات به يادگار ميگذاشت.
مبارزات سياسي
شهيد صدوقي اهل مبارزه سياسي بود و همگام با امام راحل رحمهالله همواره با ظالمان زمان خويش در جنگ و ستيز بود. در غائله انجمنهاي ايالتي و ولايتي، به افشاء اين توطئه پرداخت و روحانيت منطقه يزد را جهت مقابله سازماندهي كرد.
در جريان موضع گيري قاطع علماء و مراجع بزرگ در مقابل رفراندم قلابي انقلاب سفيد، ايشان نيز در يزد نقش هماهنگ كننده در بسيج مردم و روحانيت را داشت.
وي ماجراي حمله وحشيانه به مدرسه فيضيه در سال 1342 ه . ش را محكوم كرد و در ماجراي دستگيري امام راحل رحمهالله در همان سال از يزد به قم مهاجرت كرد و پيگير امور بود.
شهيد صدوقي از امضاء كنندگان بيانيه كم نظير علماي اسلامي در اعتراض به انتخابات دوره بيست و يكم و نيز ادامه بازداشت امام خميني رحمهالله بود. وي با شنيدن خبر تبعيد حضرت امام به تركيه، در خانه به سوگ نشست و از اقامه جماعت خودداري و ديگران را نيز از اين كار منع كرد و حتي به مؤذنين گفته بود كه اذان نگويند.
او مدافع و حامي فدائيان اسلام بود و مرحوم نواب صفوي و سيد محمد واحدي را كه مورد تعقيب بودند، در خانه خود مخفي نگه ميداشت.
در دوران ستمشاهي به شدت مانع شركت روحانيون در مجالس و مراسم شاهانه بود. با ارسال كمكهاي مالي و وجوه شرعيه به دفتر امام خميني رحمهالله در نجف اشرف، موجب تقويت امام ميگشت و به فرموده مقام معظم رهبري، در طول يكي دو سال قبل از پيروزي انقلاب براي بيشتر فعاليتهاي انقلاب در سراسر كشور نقش محوري داشت.
با پيروزي انقلاب در 22 بهمن ماه سال 1357 آيةالله صدوقي براي تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي از يزد راهي مجلس خبرگان شد و در اين مجلس شهادت و رشادت خود را در تدوين اصل ولايت فقيه به منصه ظهور رساند.
امامت جمعه و نمايندگي امام
امامت جمعه و نمايندگي امام، مسئوليت ديگري است كه او از عهده اجراي آن در راستاي حل مشكلات مردم، تعديل تندرويها، تحريض مردم به بازسازي استان و كمك به محرومان و مستضعفان به نيكوترين وجه بر ميآيد. او با درايت و كارداني و مديريت بالاي خود به گونهاي عمل ميكند كه در طول سالهاي بحراني اوّل انقلاب كه هر روز ايران زمين شاهد توطئهاي جديد بود، استان يزد از كمند توطئههاي گوناگون در امان ميماند.
در روزهاي آغازين بعد از پيروزي، لانههاي توطئه و فساد گروهكهاي چپ و راست را تعطيل ميكند و بساط آنان را برميچيند و هر حركت خزنده دشمن را در نطفه خفه ميكند. با شروع جنگ تحميلي، سيل كمكهاي مردمي و نيروي انساني را از يزد راهي جبهههاي نبرد ميكند و خود نيز در بعضي عمليات افتخار آفرين حضور مييابد و گرمابخش فضاي جبههها ميشود كه شورانگيزترين حضورش در عمليات غرورآفرين بيت المقدس و فتح خرمشهر بود.
همراه با شهداي محراب
او در شهادت اولين شهيد محراب، «مدني» را «اسوه» ميخواند و قاتلان او را دشمنان كوردل و فريب خوردگان ابرقدرتها مينامد. وي مينويسد: «مكتبي كه با خون عليها پايه گذاري شده، بايد با خون امثال مدنيها آبياري شود.»
در شهادت دومين رفيق راه خود، شهيد آيةالله دستغيب نيز مينويسد: «و اي امام! ملت ما در مكتب حسين عليهالسلام ، اين مسئله را به خوبي دريافته كه مرگ در بستر براي شخصيتي چون آيةالله دستغيب كم بود.»
همچنين مينويسد: «و همه ما آمادگي براي اين چنين مسائل داشته و داريم.» تا اينكه در يك روز گرم كويري ناگهان صداي جمهوري اسلامي ايران خبري جانكاه را چنين اعلام ميكند:
« ساعت 5/1 بعد از ظهر امروز (جمعه يازدهم تير ماه 1361) عالم رباني، مجاهد خستگيناپذير، آيةالله صدوقي، يار امام امّت و نماينده امام و امام جمعه يزد با دهان روزه، در محراب نماز به شهادت رسيد. ...»
آري، چند لحظه پس از پايان نماز جماعت با زبان روزه در سن 75 سالگي، به فيض شهادت نائل گشت و بدين سان دفتر عمر سراسر زهد و تلاش او بسته شد.
ويژگيهاي اخلاقي
مرحوم آيةالله سيد روحالله خاتمي رحمهالله درباره شخصيت اخلاقي آيةالله شهيد صدوقي ميفرمايند:
به طور اجمال بايد عرض كنم كه آقاي صدوقي آن طوري كه مشاهدهشان كردم ـ همچنان كه علامه حلّي درباره خواجه طوسي ميگويد: من در ميان اين همه علماء و دانشمندان و بزرگاني كه ديدم، او فاضلترين و برترين كسان بود از حيث اخلاق ـ من هم بايد درباره ايشان همين را عرض كنم؛ واقعا من در زندگي خودم كمتر كسي را به جامعيت اخلاقي حضرت آيةالله صدوقي ديده بودم. ايشان واقعا متخلق بود به اخلاق اسلامي و رمز موفقيت ايشان در اين امور همان اخلاق اسلامي ايشان بود.
ـ تواضع
هم ايشان در جايي ديگر ميگويند كه «يكي از جلوههاي اخلاقي ايشان، تواضع بود كه يك اخلاق حميده بزرگي است و از تعليمات اسلام ميباشد و درباره آن وارد شده است كه هر كس تواضع بيشتر كند، خدا هم عزت و برتري و شرافت بيشتر به او ميدهد. ايشان هم در نهايت درجه تواضع بود... همان طوري كه خدا دستور ميدهد به پيغمبرش كه تو بايد نهايت تواضع و فروتني نسبت به مؤمنين داشته باشي، اين خلق اسلامي و خلق پيغمبر گونه در آقاي صدوقي به حد اعلي موجود بود كه حتي به بچهها چنان تواضع مينمود و محبت ميكرد كه بچهها با يك ملاقات واقعا ارادتمند ايشان ميشدند.»
ـ مردمداري
به خاطر وجود همين تواضع زياد بود كه براي اصلاح كار مردم، و رفع احتياجات آنها، كمتر به استراحت ميپرداخت و در صورت خستگي حتما سفارش ميكرد در صورتي كه فردي براي ديدار آمد، او را از خواب بيدار كنند. تمام مردم را ميپذيرفت و امور آنها را به لطف و محبت اصلاح ميكرد و صحبت كردنش گرم و برخوردش با اشخاص، همراه با كمال تواضع بود. به خاطر همين، همه افراد بدون اختيار به انجام اوامرش ميپرداختند.
ـ كم خوابي براي خدمت
يكي از چيزهايي كه خداوند به ايشان اعطا كرده بود و در واقع رمز موفقيتشان به حساب ميآمد، اين بود كه ايشان خواب و بيداريشان را در اختيار خودشان داشتند. اگر يك شبانه روز خواب نميرفت، خستگي در ايشان پديد نميآمد و اگر يك شبانه روز رنج ميكشيد، هيچ به روي خود نميآورد؛ مثلاً دعوت ميكردند كه به فلان ده بروند تا در مجلس عقد يك آدم معمولي شركت نمايند. ايشان واقعا با كمال رنج و تحمل مشكلات، اما در نهايت گشاده رويي ميپذيرفتند.»
ـ عبادت و تقوا
بالاتر از همه خصائص اخلاقي ايشان، تقوا و اهتمام به عبادات بود. وي همان طور كه روزهاي خود را در اختيار مردم ميگذاشت و در اصلاح امور مردم ميكوشيد، شبهايش را با خداوند خلوت ميكرد. شايد اغراق نباشد، اگر گفته شود كه از اوّل جواني تا شب آخر عمرشان، نماز شبشان ترك نشد. بسا ميشد كه تا يك ساعت بعد از نصف شب براي اصلاح كار مردم گرفتار بود و بعد ميخوابيد و ظرف يك ساعت باز بيدار ميشد و نماز شب و روابط معنوي با خدا را حفظ ميكرد.
اين چنين بود كه توفيق فوق العادهاي شامل حال ايشان شده بود و ايشان در زندگي اين همه موفقيت پيدا كردند؛ موفقيتهايي مانند عمران و آبادي، دستگيري مستضعفان، خدمت به مردم كه از بهترين كارهاي مؤمنين به حساب ميآمد.
فرزند بزرگوارش حجةالاسلام و المسلمين محمد علي صدوقي نيز در اينباره ميگويند كه: «والده نيز ميفرمودند كه ياد ندارم شبي از شبها نماز ايشان قطع شده باشد. خلاصه خيلي مقيد به مستحبات بودند. »
ـ تشكيلاتي عمل كردن
يكي از عواملي كه در پيشرفت و موفقيت عملكرد آيةالله شهيد صدوقي بسيار نقش داشت، تشكيلاتي عمل كردن است؛ بعضي از كارهاي متفرقه را در سايه تشكيل يك بنياد به نام بنياد صدوق برنامهريزي نمود و سعي كرد تا از طريق كارهاي اقتصادي و...، و كمكگيري از نتايج آن به كارهاي خيريه و عمران و آبادي بپردازد.
ساواك در سال 1356 در اسناد خود خبر از تشكيل سپاه اسلام در استان يزد ميدهد كه توسط آيةالله صدوقي تشكيل شده بود. اين سپاه كه از روحانيون و مبلغين به وجود آمده بود، هدفش اعزام آنها به مناطق مختلف استان يزد بود كه به گونهاي متشكل در روستا و شهر مستقر شده، به كارهاي تبليغي مشغول ميشدند.
ـ تيز بيني سياسي
ايشان از لحاظ سياسي شخصي بسيار تيزبين و تيزهوش بودند. بسياري از جريانات سياسي را قبل از اينكه افرادي كه به سياست نسبت به ايشان نزديكتر بودند، بفهمند، ميفهميد و زودتر از بقيه فرياد ميزد؛ به طوري كه حتي بعضيها ميگفتند اين حرفها زود است و اين افراد كه شما عليه ايشان فرياد ميكشيد، شايد به اين حد نباشند كه شما اين فريادها را بر سرشان ميكشيد؛ مثلاً بعد از انقلاب، اوّل روحاني طراز اولي كه در ايران عليه منافقين فرياد كشيد، ايشان بود. اينها را شناخت و عليه اينها قيام كرد. تنها شهري كه منافقين نتوانستند در آن دفتر داشته باشند، شهر يزد بود. ايشان چون داراي يك بينش سياسي خاص بود، اينها را شناسايي كرد و نگذاشت در اين شهر رخنه كنند.
يكي از اطرافيان شهيد صدوقي ميگويد:
در قضيه بني صدر از همان ديدار اولي كه در پاريس با او داشتند، از آن موقع هميشه چهره وي به عنوان يك علامت سؤال براي ايشان مطرح بود، و در مجلس خبرگان شناخت بيشتري يافتند؛ به طوري كه گاه گاهي هم به جدل رو در رو در مجلس خبرگان كشيده ميشد و بعدا جريان رياست جمهوري پيش آمد. خيلي از دوستان، ايشان را تحت فشار قرار دادند كه بني صدر را تأييد كنيد. ولي ايشان حاضر نشد و بعدا شايد يزد اوّل شهري بود كه شعار «مرگ بر بني صدر» از آن بلند شد.
با شروع جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي و تبليغات گسترده رژيم و ولخرجيهاي از حد بيرون محمد رضا پهلوي در راستاي برگزاري اين جشنها، بعضا اقدام به تبليغات نمايشي كرده بودند و مدارس و مراكزي را به اين مناسبت افتتاح ميكردند. آيةالله صدوقي با هشياري از طرفند رژيم، از ساخت و بناي مدرسهاي كه امكان سوء استفاده در افتتاح آن ميرفت، جلوگيري كرد.
يكي از روحانيون يزد از او در خصوص بناي دبستاني در محله اكبرآباد يزد كسب تكليف ميكند. ايشان ميگويد: «هيچ صلاح نيست اقدام كني؛ چون به نام جشنهاي 2500 ساله نامگذاري ميشود و خلاف شرع است. بگذار بعد از سپري شدن ايام جشنها، مدرسهاي كه زير نظر خودم باشد، خواهم ساخت.
ـ محبت به خانواده
فرزندشان حجة الاسلام محمد علي صدوقي، در اينباره ميگويند: «ايشان بسيار با محبت بودند. بديهي است كه كسي كه به غير محبّت دارد، نسبت به افراد خانواده خودش قاعدتا بيشتر محبت ميورزد. با بچهها صحبت ميكردند و با بچههاي كوچك و بزرگ برخورد تندي اصلاً نداشتند.
با اينكه به خاطر مقام والايي كه داشتند و به خاطر اين عظمت روحي، ابهت ويژهاي داشتند ـ كه اين ابهت به ما هم اين اجازه را نميداد كه به راحتي با وي حرفهاي خودمان را در ميان بگذاريم ـ ولي در عين حال، آزاديهاي زيادي به ما ميدادند و اصلاً حالت ديكتاتوري نداشتند و در انجام واجبات ما را راهنمايي مينمودند و از محرمات مَنعمان ميكردند و هميشه به عنوان راهنما مستحبات را به ما معرّفي ميكردند و به انجام آنها تشويق مينمودند.»
ـ همدلي و همراهي با مردم
يكي ديگر از رموز موفقيت آيةالله شهيد صدوقي در امر تبليغ و ترويج فرهنگ ديني، همراهي و همدلي با مردم بود. اين عامل آن گونه در وي نقش بسته بود كه خود را جداي از عامه مردم نميديد. يكي از محافظان ايشان نقل ميكردند كه در روز آخر زندگي آن شهيد و در بين دو خطبه احساس كردم كه آن حضرت بسيار خسته شده و عرق كردهاند، به خاطر همين در فرصت به دست آمده دستمال از جيب درآورده، به ايشان تعارف كردم تا عرقهاي صورت و پيشاني خود را پاك كنند. ايشان با تغيّر فرمودند: مگر نميبيني مردم در اين گرما چطور عرق ميريزند؟ چطور من عرقهايم را خشك كنم؟ و بلافاصلهبراي ايراد خطبه دوم برخاستند. »
و بدين گونه بود كه ايشان توانستند در قلبهاي گرم مردم يزد جاي گيرند و اين مردم با صفا، با اشارات نوراني و روحاني ايشان هدايت يابند.
حسن اردشيري
1.شهيد آيت الله حاج شيخ محمد صدوقي، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، حوزه هنري، چاپ دوم، 1377،
3. يادواره سومين شهيد محراب آيةالله صدوقي، سيد محمد مكي، قم، انتشارات امام محمد باقر عليهالسلام ، چاپ اوّل، خرداد 1362، ص 4.
2. شهيد آيتالله حاج شيخ محمد صدوقي، ج 2، ياران امام به روايت اسناد ساواك، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، حوزه هنري، چاپ دوم، 1377، ص «د».