تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۵ تير ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۹
کد مطلب : ۱۶۲۹۳
راز احمد ؛
اسطوره ای بنام حاج احمد متوسلیان / طولانیترین “گروکانگیری قرن” چگونه رقم خورد؟
غم غربت اولین مدافع حرم ۳۹ ساله شد .
احمد متوسلیان در سال ۱۳۳۲ در جنوب تهران به دنیا آمد. دوره ابتدایی تحصیلی را در دبستان اسلامی «مصطفوی» تمام کرد. ضمن تحصیل، در بازار به پدرش کمک میکرد. احمد از همان سالهای نوجوانی، شوق و رغبت خاصی به شرکت در کلاسهای مذهبی و قرآن از خود نشان میداد. در آن کلاسها با مظالم و جنایتهای رژیم شاه آشنا شد و از همان نوجوانی، وارد میدان مبارزه با عوامل رژیم ستمشاهی شد. او پس از پایان دوره ابتدایی، در هنرستان صنعتی شبانه به تحصیل ادامه داد و در سال ۱۳۵۱ مدرک دیپلم را دریافت کرد.
پس از پایان خدمت سربازی، از سوی یک شرکت خصوصی برای انجام مأموریتی به «خرمآباد» میرود اما روز بروز در مبارزاتش علیه شاه جدیتر عمل میکند تا اینکه از سوی ساواک تحت تعقیب قرار میگیرد و در سال ۱۳۵۴، کمیته مشترک به اصطلاح «ضد خرابکاری ساواک» او را دستگیر و مورد شکنجه قرار میدهد. مدت پنج ماه در زندان «فلک الافلاک» خرمآباد در سلول انفرادی به سر میبرد. این زندانها و شکنجهها، از احمد فردی مجرب و خودساخته بار میآورد و او را در راهی که انتخاب کرده بود، راسختر و پرصلابتتر میکند.
احمد پس از فلکالافلاک حدود ۹ ماه در بند عمومی زندانی میشود. با اوج گرفتن موج انقلاب اسلامی از زندان آزاد میشود اما آرام نمیگیرد و نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات و راهپیماییها را در جنوب تهران به عهده میگیرد. بارها در مبارزه با رژیم ستمشاهی، تا پای شهادت پیش میرود و در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، به ویژه ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از خود درخشش و توانمندی خاصی بروز میدهد.
پس از شروع غائله کردستان در اسفندماه سال ۱۳۵۷ به همراه ۶۶ تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوکان شد و به دلیل ابتکار عمل هوشیارانه و فرماندهی قاطع خود توانست تمامی اشرار مسلح را متواری و منطقه را از لوث وجود ضدانقلابیون که در رأس آنها دمکراتها قرار داشتند، پاکسازی کند. او پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، به شهرهای سقز و بانه رفت. در ابتدای ورود به شهر بانه، به تلافی کمین ناجوانمردانهای که ضدانقلابیون به نیروهای ستون ارتش زده بودند، طی یک عملیات دقیق «ضدکمین» خسارات سنگینی به آنان وارد آورد که در این نبرد ۴۰۰ اسیر و ۲۰۰ کشته از ضدانقلاب برجای ماند.
پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای آزادسازی سنندج راهی این شهر شد. ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را درهم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون محمد بروجردی و اصغر وصالی سنندج را آزاد کرد و کمر تجزیهطلبان را شکست.
اوایل خرداد ۱۳۵۹ مأموریت آزادسازی شهر مریوان که در تصرف گروهکهای محارب بود به وی محول شد. تسلط ضدانقلاب در مریوان به گونهای بود که از پادگان این شهر میتوانستند افرادی را که در سطح شهر تردد میکردند شمارش کنند. به همین دلیل به محض نشستن هلیکوپتر در محوطه باند فرود، حاج احمد و همراهانش زیر آتش همه جانبه دشمن قرار میگیرند.
حاجاحمد پس از ورود به شهر و سازماندهی نیروها، با یورشی سهمگین و برق آسا، شهر مریوان و مناطق اطراف آن را از لوث وجود گروهکها پاک کرد. از همان زمان بود که مسئولیت فرماندهی سپاه مریوان به عهده او گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهدایی چون حاج عباس کریمی، سیدمحمدرضا دستواره، رضا چراغی، حسین قجهای، حسن زمانی، محسن نورانی و علیرضا ناهیری به پاکسازی مواضع مزدوران استکبار اعم از کومله، دمکرات و رزکاری پرداخت.
ترس و وحشتی که از او بر دل سیاه ضدانقلابیون نشسته بود به حدی بود که به قول یکی از همرزمانش، هر وقت به ضدانقلابیون خبر میرسید که حاج احمد قصد حمله به آنها را دارد قوای ضدانقلاب فرار را بر قرار ترجیح میدادند.
حاج احمد در سال ۱۳۶۰ پس از بازگشت از مراسم حج، مأموریت یافت تا رزم بیامان خود را در جبهههای جنوب ادامه دهد. او از طرف فرمانده کل سپاه مأمور شد با به کارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمد رسول الله (ص) - که بعدها به لشکر تبدیل شد- را تشکیل دهد و فرماندهی تیپ مذکور را نیز خود به عهده گیرد. پس از مدتی زمینه اجرای عملیات بیتالمقدس در دستور کار یگانهای رزمی قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ، در تمامی مأموریتهای شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راهکارهای مناسب عملیات را شناسایی میکرد.
در شب دهم اردیبهشتماه سال ۱۳۶۱ عملیات بیتالمقدس آغاز شد. نقطه آغاز عملیات، منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز- خرمشهربود. با عبور نیروها که از رود متلاطم کارون به سمت دژ «مارد» جهتدهی شده بود و با وجود حجم سنگین آتش کور و بیوقفه یگانهای توپخانه ارتش بعث عراق، رزمندگان اسلام توانستند نیروهای دشمن را در این محورها زمینگیر کنند و تمامی تانکهای آنها را از بین برده و یا مجبور به عقبنشینی کنند.
یکی از فرماندهان عملیاتی جنگ در مورد نقش حساس او در عملیات بیتالمقدس میگوید: «اگر فرماندهی قاطع و عمل به موقع در بعد از ظهر روز اول عملیات بیتالمقدس روی جاده اهواز-خرمشهر توسط حاج احمد نبود عملیات به مشکلات زیادی برخورد میکرد. او در همان جا اسلحه کلاشینکف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت ایستادگی کرد و رزمندگان نیز با تاسی به او مقاومت بسیاری از خود نشان دادند که در نهایت جاده اهواز- خرمشهر حفظ شد. او به رغم جراحت و زخمی که از ناحیه پا داشت حاضر به ترک میدان نبرد نشد و باصلابت و اقتدار تمام از دژهای مستحکم و میادین متعدد مین، نیروهایش را عبور داد و در نهایت ساعت ۱۱ صبح روز سوم خردادماه سال ۱۳۶۱ رزم آوران تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) با جلوداری سردار حاجاحمد متوسلیان در کنار سایر یگانهای سپاه به خاک مطهر خرمشهر قدم نهادند.
وی در عصر همان روز طی سخنان کوتاهی خطاب به دریادلان بسیجی در برابر مسجد جامع خرمشهر چنین گفت: «همه عزیزان ما که تا امروز در خونشان غوطهور شده و به شهادت رسیدهاند برای حفظ اسلام عزیز بوده است. هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند، اما خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد کنیم.»
در پی آزادسازی خرمشهر، حاج احمد در معیت سایر سرداران فاتح خرمشهر به محضر فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی (قدس سره) این سرداران دلاور به ویژه حاج احمد را به گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.
آگاهی و شناخت بالای متوسلیان در مسائل سیاسی - اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بود. در تدبیرو تصمیمگیریهایش دقت نظر داشت. ضمن قاطعیت در کار، بر دلها فرماندهی میکرد و همواره در بطن مشکلات حضور داشت. به همین دلیل، در سختترین شرایط کسی او را تنها نمیگذاشت. به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی، در کارهای جمعی مانند ساختن سنگر، نظافت محیط، شستن ظروف و… با پرسنل تحت امر را همراهی میکرد. علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و رویدادها، از خصوصیات دیگر او بود. در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش پیرامون مسائل اعتقادی بحث میکرد.
حاجاحمد نسبت به شهدا و خانوادههایشان احترام خاصی قائل بود و در هر فرصتی به گلزار شهدا میرفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانوادههای این عزیزان تلاش میکرد.
او در غم فراق همرزمانش میسوخت. نقل میکنند: «هنگامی که بر مزار شهید جهان آرا حاضر میشد، آن چنان از خود بیخود میشد که با ساعتها بیوقفه اشک میریخت و با روح بلند او نجوا میکرد.»
حاج احمد پس از آزادسازی خرمشهر و تثبیت مواضع رزمندگان اسلام در آن جا، اواخر خرداد ۱۳۶۱، طی مأموریتی همراه یک هیأت عالی رتبه سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی ایران به سوریه و لبنان سفر میکند تا راههای کمک به مردم مظلوم و بیدفاع لبنان را از نزدیک بررسی کند.
شاید او را بشود "از اولین رزمندگان مدافع حرم" در سوریه دانست؛ در روزهایی که صهیونیستها جنوب لبنان را اشغال کرده بودند و رویای نیل تا فرات را در سر میپروراندند.
بنابر تصمیم مسئولان جمهوری اسلامی در سوریه نمیماند و پس از سوریه میرود به لبنان...؛ به عنوان وابسته نظامیِ سفارت ایران. تا اینجا اسمش حاج احمد متوسلیان است...؛ اما از این جا به بعد شهرتش "گمنامی است".
۱۴ تیر سال ۱۳۶۱، سوار بر خودروی سفارت جمهوری اسلامی ایران عازم جنوب بیروت بوده اند؛ علاوه بر حاج احمد متوسلیان، سید محسن موسوی کاردار سفارت، تقی رستگار مقدم کارمند سفارت و کاظم اخوان خبرنگار و عکاس خبرگزاری ایرنا هم سوار بر خودرو بوده اند.
در میانه راه خودرو در یک ایست بازرسی مربوط به اعضای یک حزب سیاسی وابسته به رژیم صهونیستی در لبنان، معروف به "فالانژها" متوقف میشود. در شرایطی که جنوب لبنان در اشغال رژیم صهیونیستی بوده است.
دقایقی بعد از ربوده شدن حاج احمد و همراهانش، رادیو اسرائیل اعلام میکند: «ژنرال احمد متوسلیان، طراح عملیات فتح المبین و بیت المقدس، در پست بازرسی «برباره» به اسارت گرفته شد»؛ دقیقا از همین جا روایت زندگی حاج احمد در هالهای از ابهام است.
با پیگیریهای چندین ساله حقوقی ایران، در سال ۲۰۰۸ رژیم صهیونیستی بالاخره گزارشی را به سازمان ملل ارائه میکند؛ خلاصه اش این است: «دیپلماتهای ایرانی همان روز اول ربایش، شهید شده و ماجرای شهادتشان هم ربطی به اسرائیل ندارد»، اما صهیونیستها در رفتار، نشانههایی را بروز میدادند که گویای اسارت دیپلماتهای ایرانی در چنگ رژیم صهیونیستی است.
برای مثال در همان سال ۲۰۰۸ آخرین تبادل اسرا بین حزبالله لبنان و رژیم صهیونیستی انجام شد؛ حزبالله پافشاری کرد که آن ۴ دیپلمات ایرانی هم در تبادل گنجانده شوند. سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله در یک کنفرانس خبری در سال ۲۰۰۸ درباره مذاکرات غیرمستقیم با صهیونیستها میگوید: «یکی از این موضوعات قضیه چهار دیپلمات ایرانی است که ما معتقدیم نیروهای لبنانی آنها را به رژیم صهیونیستی تحویل داده اند و این مسئله در مذاکرات بررسی شد. شرط برای
آزادی اسرای صهیونیست؛ آزادی اسرای ماست».
اما اسرائیل پاسخگویی درباره چهار دیپلمات ایرانی را مشروط به روشن شدن پرونده یک کمکخلبان مفقودشده نیروی هوایی ارتش خود در سال ۱۹۸۶ در لبنان میکند. روزنامه اسرائیلی "یدیعوت آحارونوت" اعلام میکند "هرگونه اطلاعات در مورد دیپلماتهای ایرانی ربودهشده در لبنان، میتواند اطلاعات متقابلی در مورد رون آراد بههمراه داشته باشد".
حزب الله تمام اطلاعاتی را که درباره این کمک خلبان صهونیست داشته ارائه میدهد، اما در مقابل صهیونیستها از ارائه اطلاعات در باره چهار ایرانی سر باز میزنند و همچنان مسئولیت حقوقی "یکی از طولانیترین آدم رباییهای تاریخ" بر گردن این رژیم باقی مانده است.
در مجموع درباره سرنوشت این چهار دیپلمات ایرانی، سه روایت مطرح است: یا در همان لحظات اول به شهادت رسیده اند؛ یا اسیر شده و پس از اسارت به شهادت رسیده اند و یا هنوز زنده و در اسارت رژیم صهونیستی اند. که امیدواریم انشاالله روایت سوم درست بوده باشد و روزی شاهد بازگشت فرمانده باشیم .
در آخر به یک مطالبه عمومی از مسئولین امر اشاره میکنیم و آن زنده نگهداشتن یاد و خاطره این فرمانده و مرد تکرار نشدنی انقلاب برای تمام نسل ها است .
هر آن کس که در خیابان های تهران گشتی بزند، بر او آشکار است هر کوی و محله به نام یکی از چهره های دینی، علمی، فرهنگی، هنری، اسطوره ای و یا سیاسی ثبت شده است. اما جالب است که نام هیچ یک معابر، خیابان، میادین و… پایتخت به نام حاج احمد متوسلیان نیست!
این انتظار کمترین اقدامی است که می توان به منظور ادای احترام و روشن نگهداشتن یاد و خاطره حاج احمد متوسلیان و همرزمانش و همچنین معرفی این شخصیت برجسته در عرصه بین المللی و جبهه مقاومت انجام داد .
گفتنی است که نام گذاری خیابان به نام اشخاص صرفا منوط به شهادت و یا فوت آن فرد نیست ، چنان که فروردین ماه سال جاری «کمیسیون نامگذاری و تغییر نام معابر و اماکن عمومی» شورای شهر تهران تعدادی از خیابانها و معابر اطراف دانشگاه تهران را به نام مشاهیر و نخبگان دانشگاه تهران تغییر داد که این اساتید برجسته در قید حیات هستند.