کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

روایتی از برپایی سنت‌های قدیمی ماه صیام بانوی شهیده:

بانوی شهیده‌ای که با عبای محلی برای بچه‌هایش مشق عشق می‌کرد

16 خرداد 1397 ساعت 16:48

دو کوچه بالاتر از میدان اصلی شهر، بانو ربابه با آن ((هه به ر )) و عبای محلی، برای بچه‌هایش مشق عشق می‌کرد.


 به گزارش راهیان نور، فرهنگ کردی را این روزها باز تعبیر می‌کنم؛ روزهای کبود تقویم هم گواه آن عید قربان، قربانی شد و روز غدیر، عهدش با ولایت به امضای خاتون دو سرا فاطمه ی زهرا (س) رسید. 
                                      
حلقه اتصال امروز تقویم شمسی است با دیروزهای تقویم شمسی است با دیروزهای تقویم قمری، دیروز آن بانوی بزرگ "سه ره ژن" مکتب به پای ولی‌اش پشت درب خانه، پهلویش شکست، اما ایمانش نه و امروز  بانوی شهرمان پشت درب خانه‌اش گلولیش را تیر زدند اما دیوار باورش را به امامش فرو نریختند!

ایمان آن روز بانوی مکتب (س) شد، فانوس (( راه بلند تاریخ )) و آن فانوس فیروزه‌ای ماند و هر بار بانویی دیگر دسته‌اش را گرفت تا امتداد کوچه را در دل نور آن ببیند.

دو کوچه بالاتر از میدان اصلی شهر، بانو ربابه با آن ((هه به ر )) و عبای محلی، برای بچه‌هایش مشق عشق می‌کرد. تقویم قمری را از بر بود؛ اول محرم که می‌شد دیگه از غذای گرم در خانه  بانو خبری نبود و صدای خنده کسی هم بلند نمی‌‌شد. بانو ربابه در کوره داخل ایوان خانه آب می‌ریخت و رختخواب‌ها رو جمع می‌کرد و می‌گفت بچه‌های امام حسین (ع) اکنون بی چراغ آواره بیابان‌ها هستند.

وقتی یه روز غروب مادر با  یه خروس تو بغلش از بازار بر می‌گشت ، همه ذوق می‌کردیم چون مطمئن بودیم فقط چند روز مونده تا ماه رمضان، شب‌هایی که تا سحر خواب با چشم مادر بیگانه بود و گواه این حرف هم ستاره‌های آسمان هستند که مادر تمام آن شب‌ها آنها را می‌شمرد تا خود سحر و به آسمان نگاه می‌کرد و وقتی سه تا ستاره در یک ردیف و در جایگاه مشخصی قرار می‌گرفتند می‌آمد و همه را برای سحر بیدار می‌کرد.

وقتی خروس بار اول می‌خواند فوری عبایش را، روی سر می‌انداخت  و همه همسایه‌های آن اطراف را بیدار می‌کرد. نوبت دوم خروس خون ، سحری می‌خوردیم  و نوبت سوم که می‌خواند می‌گفت الان وقت اذان شده است.

محرم که می‌شد تعقیبات همیشگی نمازهای مادر با روزهای دیگر فرق داشت؛ لعن و نفرین حرمله و خولی ورد زبانش بود. اول محرم اجاق خانه را خاموش می‌کرد .دیگه همه بچه‌ها می‌دانستن خبری از غذای گرم و رختخواب و جای گرم نیست.

می‌گفت بچه‌ها الان تو بیابان‌ها زیر شلاق ظالمان هستند! روی طاقچه پشت پنجره شمع روشن می‌کرد و می‌نشست تا خود صبح روضه می‌خواد و گریه می‌کرد و نماز می‌خواد و برقاتلین حسین (ع) لعن می‌فرستاد.

عصر تاسوعا که می‌شد یک بطری نفت می‌برد تکیه (آقا سید محمد موسوی) و یک مقدار هم قند می‌داد تکیه اباالفضل (ع). تمام سربند، عبا و سرشانه‌هاش رو گل مالی می‌کرد و با پاهای برهنه برمی‌گشت خانه و هیچ کس حق خندیدن نداشت  و هیچ کس هم به حرمت یتیمی و اسیری حضرت رقیه (س) حق نداشت بچه‌ای رو ببوسد.

"سه ره ژن" در فرهنگ کوردی به زنان قوی و جا افتاده‌ای که به خوبی تدبیر امور منزل و زندگی می‌کنند و به جمیع هنرها آراسته‌اند، اطلاق می‌شوند.

" هه به ر": روسری زنان کورد

* نخستین شهیده زن در استان ایلام بانو "ربابه کمالی" فرزند حاج رحیم است او در سال 1305 هجری شمسی در خانواده‌ای معتقد به احکام و شرع اسلام دیده به جهان گشود و در سال 1357 و در دوران ستم‌شاهی به دست مزدوران شاه به شهادت رسید.
 


کد مطلب: 12126

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/news/12126/بانوی-شهیده-ای-عبای-محلی-بچه-هایش-مشق-عشق-می-کرد

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com